اگر اهل تهرانید حتما بچههای گدا را در سطح شهر تهران دیدهای، دختربچهها و پسر بچههایی که گاهی کودکانی خوردسال به بغل دارند و گاهی سینی اسپند در مشت گرفتهاند. البته بسته به صنف این حالات فرق دارند، گاهی سر چهارراه هستید گاهی در پارک، اگر در نزدیکی اماکن مذهبی و زیارتی باشید حتما کودکانی با دعاها و قرآنهایی جیبی میبینید که التماس میکنند از آنها قرآنی بخرید، اگر در ترمینالها باشید کودکان آدامس فروش یا فال فروش را میبینید، در کنار پارکها هم اغلب کودکانی با ترازو و یا قفس مرغ عشقی تنها با پاکتهای فال حافظ را میتوان دید.
شب پیش قدم زنان از کنار پارکی عبور میکردم، نگاهم به دختر و پسری افتاد که داشتند پسر بچهای گدا یک هزارتومانی تا نخورده میدادند و پسر از پسربچهی گدا میپرسید که کلاس چندمی؟ دلیل پرسشش شاید کتاب و دفتری بود که گدای کوچک ما داشت از روی آنها مشق مینوشت. دیشب با آن پسر صحبت کردم و فکر کردم بد نیست اینجا هم بنویسم که چرا کارشان اشتباه بوده؟! منظورم دادن ۱۰۰۰ تومانی درشت است. ربطش هم به وبلاگم اینست که این بچه گداها همه از جنوب شهریهای تهرانند و قرار شد من از جنوب تهران بنویسم، برای کسانی که هرگز پا به این محلات نگذاشتهاند اما میخواهند اجتماع خودشان را بشناسند.
و اما گدا کوچولوهای داستان ما، اینان همه کودکان خانوادههای فقیر و بی بضاعت و اغلب کودکان مردان و زنان معتادند که برای گدایی اجاره داده میشوند! افرادی هستند که این کودکان را جمع میکنند و سازمان میدهند و از گدایی آنها بهره میبرند، کودکی را از صبح تا شب از پدران و مادران اجاره میکنند و در ازای اجاره یا مواد مخدر به آنهامیدهند یا با مبلغی ناچیز این کودکان معصوم را اجاره میکنند. در عوض کودکان باید فال بفروشند و اسپند دود کنند و وزن کنند .... البته در هر محدودهای چند پسربچه و دختر بچه هستند که زیر نظر یک نفر در حال کارند ، یک مرد یا زن گدای دیگر!! نظم و انضباطشان که خیلی خوبست، اما روان شناسیشان عالی، همیشه از کودکان استفاده میشود تا دل را بیشتر بسوزانند، از دختربچههای ۱۰-۱۱ سالهای استفاده میشود که نوزاد شیرخوارهای نیز به دست دارد تا هر چه بیشتر دلها را بسوزاند. این کودکان هرگز به مدرسه نمیروند، این پسران و دختران همه یا بیسوادند یا حداکثر یک کلاس سواد دارند. اما با قرار دادن کتابی، دفتری، مدادی و ... حس بشر دوستانهی شما را به خود جلب میکنند، به یکدیگر میگویید تفلک هم درس میخواند هم کنار قفس مرغ عشق نشسته و فال میفروشد. البته گاهی هم این کودکان معصوم کارگران رایگان مواد فروشانند، در ازای مبلغی ناچیز در خیابانها به چند نفری که قبلا معرفی شدهاند مواد تحویل میدهد، خصوصا در مناطق بالای شهر. اما چرا نباید به این کودکان پول درشت داد؟ زمانی که هنگام صبح به این کودکان بستهای آدامس یا تعدادی فال داده میشود از آنها میخواهند که تعداد معینی را حتما بفروشند از فلان تومان به بالا. نیمه شب نیز به جمع آوری این کودکان میپردازند و جنس فروخته شده را با پولهای موجود در جیبشان مقایسه میکنند. پولهای درشت که اغلب دخترها به این کودکان فقیر میدهند غیر قابل استتار است! اما اگر بجای یک هزار تومانی چند تا ۱۰۰ تومانی به او بدهید یکی را هم جایی مخفی میکند و از کاسبی روزانه چیزی را نیز برای خود پس انداز میکند. البته اگر دقت کنید این کودکان همه مثل هم حرف می زنند و قسمهایشان هم مثل هم است ، تو رو به امام رضا، تو رو به خدا، تو رو به ابوافضل، ... حتی این اواخر در میدانی حرکت میکردم یکی از همین دختر بچههای دعا فروش یقهام را گرفته بود و چپ و راست دعا میکرد دعاهای آخر دیگر با امامان کاری نداشتند ، تورو به جان مادرت تورو جون دوست دخترت و ... در کل احتمالا به این کودکان آموزشهایی داده شده و شاید هم مدارک بینالمللی هم دارند ;) این که این مشکل از کجا آب خورده و چرا باید اینچنین باشد که کودکی از صبح تا شب مثل اشیاء اجاره داده شود و کودکی صبحها با زانتیا و راننده به مدرسه برود، سوالی است که شاید خیلی ها مثل من جوابش را نمیدانند اما امیدوارم این دردنیز درمانی پیدا کند.....
از گدا گفتیم یاد الیور توییست افتادم، در دورهی ابتدایی کتابش را از یک لوازم التحریر فروشی خریدم، بعد که فیلمش را دربرنامهی کودک پخش میکردند حوادث را پیشاپیش برای همکلاسیها میگفتم و فخر میفروشی میکردم که من پیشگویی بلدم، همکلاسیهای از همهجا بیخبر هم باورشان میشد، گاهی هم میگفتند که پدر فلانی در صدا سیما کار میکند !! بگذریم میخوام این قضیه را به پادگان ربط دهم! گاهی بعد از صرف غذا کسانی که روزبیشتر خسته و گرسنه شدهاند با ته دیگ و اگر مانده باشد کمی نان بیشتر خود را سیر میکنند. هفتهی قبل بعد از صرف نهار برای شستن ظرف به بیرون میرفتم که یکی از بچهها در کنار دیگ به آشپز گفت : ”بازم میخوام ، چیزی داری؟!“ نا خودآگاه با شنیدن ”بازم میخوام“ به یاد الیور توییست افتادم که در یتیمخانه از آشپز درخواست غذا کرد و به شدت تنبیه شد. البته در غذاخوریما با این افراد تنبیه نمیشود و اغلب غذای اضافه برای چند نفر پرخور داریم ;)
عدد (0) : نظرات
Post a Comment
<< صفحهی اول