2005-03-16

میدان تیر و ...

خوب امروز چهارشنبه هست و ما از ظهر مرخص هستیم، (به قول خودمون آزادمون کردند) حدود یک هفته‌ای مرخصی برای عید داریم. سعی می‌کنم این یک هفته مفیدتر باشم. اولین چیزی که یادم میاد خاطره‌ی میدان تیر هست که اوایل هفته مارو برده بودند، به هر نفر تعداد مشخصی گلوله دادند و قرار شد همان تعداد پوکه از افراد دریافت کنند، ندادن پوکه یعنی برداشتن گلوله که به معنی خرابکاری شناخته می‌شه. جاتون نه خالی!! آخر کاری دوتا پوکه کم اومد و همه‌ی بچه‌ها رو برای بازرسی بدنی توی اون خاک و گل کاملا لخت کردند(جز شرت) و بعد از یکمی باد خوردن و راه رفتن روی خاک و گشتن دنبال پوکه و پیدا نکردن راهی پادگان شدیم، حدود یک ساعتی کل میدون رو دنبال پوکه بودیم. معنی پیدا کردن سوزن در کاهدان رو دقیقا با تمام وجود درک کردم ;) هر چند که سوزنمون رو هم پیدا نکردیم و معلوم نشد از کجا یهو پیدا شد... شایعات می‌گن سربازهای میدون تیر خودشون برداشته بودند تا یکمی ما رو اذیت کنند، حالا این شایعه چقدر صحت داره من نمی‌دونم.

تلویزیون

اوایل هفته یه تلویزیون ۱۴ اینچی سیاه سفید بهمون دادند، هر چند روزی حداکثر دو ساعت وقت داشتیم تلویزیون ببینیم اما بازهم قنیمت بود. ملت که اصلا فیلم‌های ایرانی رو نمی‌دیدند همه روی کارتون‌های شبکه‌ی یک زوم کرده بودند و داشتند کلی حال می‌کردند. روز یکشنبه بود و برنامه کودک داشت یه شعری رو برای روز یکشنبه می خوند، دقیقا یادم نیست چی بود اما یه بخشیش ی‌گفت : « ماهی رو بزار توی تنگ ... قناری رو بزار توی قفس ..» کلا حالم خراب شد، تا وقتی که بخوابیم این تیکش همش توی مخم بود :« .. قناری رو بزار توی قفس» با این که صداسیما یه صدا سیمای اسلامی هست اما داره فرهنگ اسارت رو بین مردم ترویج می‌کنه از همون اول بچگی به جای این که بگه جای پرنده توی قفس نیست دره می‌گه قناری رو بزار توی قفس، کدوم احمقی این شعر رو برای کودکان سروده نمی‌دونم اما جای پرنده توی آسمون هست، آزاد .. آزاد و .... از نوجوانی که برنامه‌هی شبکه یک رو می‌دیدم این شعر رو برای روز یک‌شنبه می‌شنیدم اما هیچ وقت به این بخشش فکر نکرده بودم، شاید از اونجایی که توی پادگان خودمون هم آزادی رو از دست داده بودیم یهو یاد اون قناری بیچاره اوفتادم که شاعر احمق کردتش توی قفس. امیدوارم هیچ پرنده‌ای هیچ وقت توی قفس نباشه، هیچ آدمی هم ....

همه جای ایران سرای من است

این شعر از شعرهای فردوسی بزرگ هست، همه جای ایران سرای من است (All Iran is my home) ، صبح‌ها بعد از ورزش توی پادگان شعر قشنگ «ای ایران» رو می‌خونیم، تاریخچه‌ی این شعر رو نمی‌دونم اگر کسی می‌دونه خوشحال می شم به من هم بگه اما وقتی صبح‌ها این شعر رو می‌خونم یه حس قشنگی بهم دست ، شاید خیلی از خستگی‌های سربازیم رو همین شعر ۲-۳ دقیقه‌ای می‌گیره. فکر کنم قشنگ‌ترین ای ایران را از «زویا ثابت» (Zoya Sabet) شنیده باشم، واقعا صداش برای این شعر قشنگ ساخته شده با موسیقی متنی که نمی‌دونم کی براش ساخته.

موسیقی

بازم موسیقی، این هنر محبوب‌ترین هنر در نزد من هست! هنری که همیشه یار آدمه چه در غم چه در شادی.یکی از آلات موسیقی که در موسیقی مقامی آذربایجانی همیشه هست دایره هست، فارس‌ها دایره می گویند، کردها دف، ترک‌ها قاول (Qaval). البته آذربایجانی‌های ایران اشتباها گاهی ناغارا می‌گویند که ناغارا چیز دیگه‌ای هست. البته ناغارا در جنوب هم هست و در هر قومی به نحوی خاص و بدیع نواخته می‌شه. آذربایجان دوتا ساز داره که مخصوص خودشون هست یکی عاشیق قوپوزو یا Qopuz هست و دیگری بالابان (Balaban) هست. اگر وقت بشه از این دوساز آذربایجانی خواهم گفت مخصوصا از Qopuz که ساز عاشق‌های آذربایجان هست. عاشق‌ها نوازندگان دوره‌گردی هستند که سازی مخصوص شبیه به تار اما با تارها و ویژگی‌های خاص خود دارند که در آذربایجان به نواختن موسیقی‌های مردمی (xalq mahnilari) می‌پردازند. این عاشقان که در آذربایجانی Aşıq یا ashigh می‌گوییمشان ذهن‌هایی بسیار خلاق دارند و در رقابت‌هایی که با یکدیگر دارند همان طور که شاعران مشاعره می‌کنند اینان نیز با ساز و شعر و موسیقی به مشاعره با هم می‌پردازند. البته آذربایجانی‌ها چنگ و تار رو هم به روش خودشون می‌نوازند و در اون به سبک خودشون تغییراتی فیزیکی دادند.

بگذریم گفتیم همه‌جای ایران سرای من است ، خوب یکمی از موسیقی گیلانی (گیلکی) هم بگیم، من خیلی این موسیقی رو نمی‌شناسم اما همین الآن دارم قسمتی از اوپرای «میزا کوچک خان» رو گوش می‌کنم، اگر اشتباه نکنم «اسفندیار منفردزاده» این اوپرا رو تهیه کرده و یه اثر بین‌الملی از موسیقی گیلکی هست که «زویا ثابت» اون رو توی کنسرتی توی لوس آنجلس خونده و منم دارم همون رو گوش می‌کنم. و البته قبلش داشت یه موسیقی از خطه‌ی «خراسان» می‌خوند، خیلی‌ها شنیدند ، به «نوایی» معروف هست. البته این «نوایی» رو ودود مؤذن می‌خونه، بروبچ ترک آذربایجانی احتمالا فهمیدند کدوم کنسرت رو می‌گم. توی قومیت‌های ایرانی اوپراها و موسیقی‌های خیلی جالب و گوش‌دادنی‌ای داریم که خوب همه قربانی موسیقی فارسی شدند، اوپراهای آذربایجانی، گیلکی، طبری، کردی، لری و موسیقی‌های بختیاری و .... که همه و همه ارزش گوش دادن دارند مخصوصا اوپراهای این اقوام که حتی نیازی به بلد بودن زبان ندارند و مثل تمام اوپراها به زبان موسیقی هستند، زبانی همه فهم۷ ای کاش یه روز به جای این که این اوپراها توی لوس آنجلس و ژنو و برلین خونده بشن توی همین تهران و رشت و تبریز خونده بشن ..... البته موسیقی ارمنی رو هم نباید فراموش کرد، موسیقی آذربایجانی و موسیقی ارمنی پیوندهای جالبی با هم دارند که اونم اگر وقت بشه اینجا براتون می‌نویسم.حتی موسیقی ارمنی روی دستگاه‌های موسیقی آذربایجانی تاثیراتی داشته و بلعکس یعنی موسیقی آذربایجانی روی موسیقی ارمنی تاثیر داشته. یکی از مشترکات این دور ساری گلین به معنی عروس زرد (Sarı Gəlin) هست که شاید ارمنی‌های قدیمی ازش یه خاطره‌هایی داشته باشند.

عدد (0) : نظرات

Post a Comment

<< صفحه‌ی اول