موقع تحویل سال به هر شبکهای که نگاه میکردی خاتمی داشت صحبت میکرد ولی کیفیت صدا و تصویر شبکهی سوم مطلوبتر بود!! دقیقا وسط تحویل سال توی یه سایتی بودم که فایرفاکسم کاملا تعطیل کرد و هر کاری کردم حتی با پاک کردن دیگه زنده نشد منم زدم تو کار Mozilla.... بعد هم که رفتم برای نصب فایرفاکس از روی اینترنت سایت Debian با ISP من مشکل داشت و من رو راه نداد!! اما من که کم بیار نبودم رفتم و یه کارت اینترنت دیگه گرفتم، فکر کنم توی کل محلهای پایین و محلهای بالا فقط همین یه دکه باز بود، تازگیها این طور شده که برای انجام هر کاری باید یه کارت اینترنت داشته باشید چون هر کدوم یه قسمتی رو فیلتر کردن، یکی Yahoo massenger رو یکی ایمیلهای POP3 رو ، یکیشونم که در کمال بیشرمی حتی سایت www.mozilla.org.tr رو فیلتر کرده بود، این طوریهاست دیگه.... موقع خریدن کارت اینترنت یه کارت تلفن هم خریدم، اغلب پارس آن لاین و الوکارت میگیرم، هر دوشون خوب هستند و کیفیت قابل قبولی دارند، ۱۰ دقیقه بعد از تحویل سال هر چقدر تلاش کردم تمام خطوط این کارتمون شلوغ بود تا حدود ۱۰ شب همین وضع ادامه داشت ، شاید این به دلیل پیش بینی نکردن یا بی اهمیت بودن قضیه برای مسئولین ISP بوده که این ترافیک سر سال رو در نظر نگرفتند شایدم تغصیر من بوده که خواستم موقع تحویل سال به این ور اون ور تبریک بگم. SMS هم که ظاهرا در تعطیلی به سر میبرد، بدتر از اون این که از امروز صبح هر یک ساعت نیم ساعت برقها هم میرن تعطیلی ... (منطقهی محروم این عواقب رو هم داره ;)) ... تا حالا موقع تحویل سال تهران نبودم جالبتر این که امسال کاملا تنها هستم، البته به تنهایی عادت دارم و شاید این عادتم به تنهایی باعث شده توی دورهی خدمت هم خیلی از نظر تنهایی سختی نکشم (برعکس خیلیها) . سال جالبی رو شروع کردم ... فکر کنم سال خیلی خوبی باشه، امیدورام برای شما هم همین طور باشه و سالی پر از موفقیت و شادی باشید و به هرچی و هرکی که میخواهید برسید.
توی پادگان هر کسی برای چیزی دلش تنگ میشه، مخصوصا اون اوایل خیلی وضع بد بود، شب اول چند نفر از بچهها حق حق گریه میکردند، یکی از تختهای نزدیکی من که داشت از ناراحتی ترتیب فرار از پادگان رو میداد، طفلک دلش برای یه معشوقهای تنگ شده بود و از طرف دیگه وقتی روی تخت دراز میکشه زیر تخت بالایی کلی شعرهای جانسوز و ناراحت کننده از هجران و دوری و ... نوشته بوده که این بابا هم میخونه و دیگه به کل فکرش سقوط میکنه. یکی از جاهایی که باعث میشه آدم خیلی دلتنگ بشه زمان پاس دادن هست. پاس دادن همون نگهبانی هست یعنی وقتی شما در حال نگهبانی از جایی هستید میگن شما پاسدار اون بخش هستید و دارید پاس میدید. موقع پاس دادن باید اصل بی تفاوتی رو خوب در نظر بگیرید و به اون عمل کنید. یعنی به همه چز از منظر بی خیالی نگاه کنید، اولین چیز اینه که ساعتتون رو بگذارید توی جیب تا زمان سریعتر بگذره، اگر ساعت رو نگاه کنید عقربهها از حرکت میایستند و شما یواش یواش شروع به فکر میکنید چیزی که نباید انجام بدید. فکر کردن در زمان پست دادن حرام هست!! روزای اول بچههای بی تجربه به بیرون فکر میکردند، به آدمّا به روزهای قبل به روزهایی که با خانواده و دوستان بودند به محل درس و کار و زندگی به روزهای خوش و مهمانیها و گشت و گذارهای دوستانه با دوستان بعد از چند ساعت پست دادن میدیدی طرف کلا قاطی کرده و چشمهاش پر از اشک شده و موقع غذا خوردن دائم دنبال یه پنجرهای میگرده که ازش به بیرون نگاه کنه... به آزادی... اما کسانی که به ساعت نگاه نمیکردند به چیزی جز پست دادن هم فکر نمیکردند و بعد از اتمام پست به کارهای دیگه توی پادگان میرسدند. هنوز هم کسایی هستند که با گذشت چندین هفته (وماه!) از خدمت وسط هفته سریع دلتنگ خونه میشن، حالا اینو از کجا میدونم؟! دلیلش اینه که توی پادگان وقتی کسی چیزیش میشه در ۹۰ درصد مواقع سریع به یکی از اطرافیانش میگه، با جملههایی مثل «ای کاش الآن بیرون بودم»، «الآن فلانی داره فلان کار رو میکنه»، «ساعت ۷ بعد از ظهره الآن رفیقام دور هم جمع هستند» و ..... البته فکر میکنم این راه خوبی باشه، از لحاظ روانپزشکی کاری ندارم اما اکثر بچهها و شاید بگم بیشترشون بر این باورند که وقتی آدم ناراحته بهتره با یکی صحبت کنه حتی اگر طرف بهش گوش نده این طوری زودتر آروم میشه من هم گاهی وقتی دلم برای کارهای بیرون تنگ میشه شروع میکنم به خاطره نویسی ، یه گوشهای از پادگان پیدا میکنم و شروع میکنم به نوشتن و البته آخر هفته همه رو میاندازم دور!! اما همون نوشتن که گاهی نیم ساعت طول میکشه آدم رو اروم میکنه، یه جورایی باعث میشه آدم بتونه برای رهایی از اون حسهایی که داره و اغلب حسهای ناآرامی هستند یه راه حلی پیدا کنه. شخصا سعی میکنم حتی اگر ناراحت باشم با خنده مشکلم رو بگم و اگر کسی ناراحت باشه با چیزهایی که واقعا هستند بهش امید بدم. گاهی بعضیها امیدهایی به افراد میدن که واقعیت ندارند مثلا میگه ناراحت نباش شاید فردا ما رو بفرستند بریم بیرون در حالی که احتمالش ۲۰ درصد هست، این طوری اگر فردا نفرستند طرف دوبرابر ناراحت میشه. جالب اینجاست که یکی از چیزهایی که درد همه رو تسکین میده همین مرخصیهاست که از بدبختی من یکیشون رو پست داشتم و اون یی رو هم برای شیطونیهام جریمه شدم و موندم تی پادگان یعنی یه چیز حدود دو هفتهای از پادگان بیرون نیومدم و این پر از حسن بود چرا که به محیط پادگانی کاملا عادت کردم.(اون هفتهای که پست داشتم ۸-۹ ساعت مرخصی گرفتم یعنی۷ روز پادگان بعد ۸-۹ ساعت مرخصی و بعد ۱۴ روز پادگان) ..... برای بعد عید رو هم احتمالا مدتی طولانی نباشم! ۱۳ به در که قریب به یقین باید نگهبانی بدم رو جمعش هم همین طور می مونه یه پنج شنبش که خونه باشم یا نه معلوم نیست و رفت تا وقتی که خودم هم نمیدونم.
عدد (0) : نظرات
Post a Comment
<< صفحهی اول