2005-05-01

اضافه خدمت

خوب بالاخره من هم اضافه خدمتی شدم ;) پنج روز اضافه خدمت برای ترک پست در حین نگهبانی. جاتون خالی چنان خواب شیرینی در ضمن نگهبانی کردم که حتی صدای پا و سرو صدای بچه‌ها وافسر شیفت رو نشنیدم و خوب پنج روز اضافه خدمت نوش جونم ;) هر چند اضافه خدمت حتی یک ساعتش هم درد آور هست چرا که یک ساعت آزادی هم یک ساعت هست و ارزشی داره که هیچ قیمتی رو نمی‌شه براش تعییین کرد. البته جز این اضافه خدمت نگهبان روز جمعه بودم و روز شنبه هم بازداشت در یگان بودم و امروز اومدم خونه. ساعت ۸ می‌رسم خونه و صبح ساعت ۳:۴۵ از خونه می‌زنم بیرون برای رفتن به پادگان، اما همین مرخصی جزئی هم عالمی داره برای خودش.

بحث زیر دیپلمی

یه ارشد زیر دیپلم داریم که سرباز وظیفه هست و تا دوم دبیرستان درس خونده اما با این حال خیلی پسر فهمیده‌ای هست، چند وقت پیش از اختیار حرف می‌زد این که انسان‌ها اختیار دارند و یا از برخورد صحیح و این که نباید کسی به سرباز توهین کنه و می‌گفت شما‌ها آدم هستید نباید بگذارید کسی چیزی جز انسان بهتون بگه، آخه بیشتر درجه‌دارهامون که کادر ارتش هستند از کلماتی مثل بز و گوسفند برای خطاب قرار دادن سربازها استفاده می‌کنند و اگر بخوان خیلی حال بدن یکیشون هست که می‌گه «هو گوشویگ با تو ام!!» ..... (گوشویگ همون سگ لوک خوش شانس هست)! البته یه سوتی هم داد و اون که می‌گفت توی دنیا دو تا چیز هست یکی مثبت یکی منفی، درصورتی که همچین چیزی لااقل از دید ما رزمی کارها غیر منطقی هست. همین دید اشتباه باعث نا امیدی خیلی‌ها می‌شه چون وقتی در وضعیتی قرار می‌گیرند فکر می‌کنند که یا باید وضعشون خوب باشه یا باید بد باشه یا بهترین موقعیت رو دارند یا بدترین یعنی حد میانه‌ای براش قائل نیستند در صورتی که در فلسفه‌ی رزم شرقی هیچ چیزی خالص مثبت یا خالص منفی نیست. شاید علامت یین و یانگ رو دیده باشید که توی پرچم کره‌ هم ازش استفاده شده و گاهی به کونگ‌فو کارها نسبتش می‌دهند، در فلسفه‌ی یین و یانگ هم اومده که اصلا هیچ چیزی نه کاملا سفیده نه کاملا سیاه و در تصویرش هم در منطقه‌ی سیاه نقطه‌ای سفید هست و در منطقه‌ی سفید نقطه‌ای سیاه هست. این یعنی در عالم پستی و نیکی مطلق نیست، خوبی و بدی مطلق نداریم و .... که اگر مطلق اندیش باشید دچار یاس و نا امیدی می‌شوید به همون دلیلی که بالا گفتم یعنی فکر می‌کنید یا در بهترین وضعیت هستید یا بدترین در حالی که اگر وضع شما خوب نیستبه این معنی نیست که وضعتون بده!! یا بلعکس.

مذخرفات روزنامه‌ها

نمی‌دونم عصر ارتباط هفته‌ی قبل رو دیدی یا نه؟ صفحه‌ی ۴۶ درباره‌ی RSS یه مطلبی نوشته و پایینش عکس چندتا از Buttonهای موسوم توی وب رو انداخته بعد نوشته « نمونه کلیدهای طراحی شده با RSS» انگار RSS یه برنامه‌ی طراحی دکمه یا گرافیک سایت هست!!

ادبیات

چند روز پیش یکی از بچه‌های پاسدار در حین پست دادن شعری رو می‌خوند که من هم برای گذاشتن توی ویلاگ نوشتمش، شعریس عامیانه از زبانیک پاسدار با تحصیلات سوم راهنمای اهل خوزستان که البته بین پاسدارهای نیروی هوایی شهرت زیادی داره اما وزن و آهنگ آنچنان نداره!! بمیرد آنکه سربازی بنا کرد تورا از من مرا از تو جدا کرد روز اول خوردم پنیر خالی شدم سرباز نیروی هوایی به خط ردند تراشیدن سرم را لباس ارتشی کردن تنم را چرا مادر مرا بیست ساله کردی در این شهر غریب آواره کردی به صحرا ی‌روم با چند افسر برای خواندن درس مسلسل به صحرا می روم با کوله پشتی به ریا می روم مانند کشتی بمیرد آنکه سربازی بنا کرد تمام دختران را چشم به راه کرد نویسم نامه‌ای بر برگ چایی کلاغ پر می‌برند مادر کجای نویسم نامه‌آی یارم بخواند که برحال دلم حیران بماند اگر از من پرسند رفیقان در چه حالند بگم در پادگان چشم انتظارند نگو قصر فیروزه بگو دروازه‌ی غم نگهبانی زیاد مرخصی کم نگو خدمت بگو سرچشمه‌ی غم که هیچ سربازی ندارد رنگ آدم نویسم نامه‌ای بر برگ چایی ببندم بر پر مرغ هوایی بر مرغک به دست مادرم ده بگو صد داد و بیداد از جدایی بمیرد آنکه سربازی بنا کرد ستم بر ما نکرد بر دختران کرد سر پستم نشستم خوابم آمد نوازش‌های مادر یادم آمد ... باقیش رو دیگه وقت نشد بنویسم یه شعری هست حدود ۴ صفحه! اگر باز هم اون پاسدار رو دیدم باقیش رو می‌نویسم. اما نکته‌ای که وجود داره با کمی توجه در متن شعر تمام حالات سربازان، نقاط ضعف و حساسیت‌ها و ... هست که در شعر وجود داره، حتی محل خدمت سراینده‌یشعر هم مشخصه یا شغلش که پاسداری بوده و با این که یک شعر کوچه بازاری و معمولی هست مضمونی از دنیای سربازی رو با زبان ساده و بی آلایش سرباز بیان می‌کنه. چیز دیگه‌ای که در آینده بیشتر ازش خواهم گفت اینه که متاسفانه مردم یران و به خصوص سرباز جماعت وقتی ناراحت می‌شن این جور شعرهای غمناک رو می‌خونند که اثرش منفی هست به جای این که برنیه چیز شاد و امید وار کنده بخونند و از زندگی لذت ببرند.

نیمه کاره

یکی از کارهایی که خیلی ازش بدم میاد اینه که کتاب یا روزنامه رو می‌خرند و بایگانی می‌کنند تا دیگران بگن عجب کتابخونی هست و عجب آدم اهل مطالعه و .. هستش، تازگی‌ها خودم هم به جمع این آدم‌های مذخرف پیوستم!! روزنامه رو می‌خرم و تا خونه می‌خونم بعد توی خونه یه چند تا ورق می‌زنم و می‌ندازم یه گوشه‌ای بمونه البته نه برای پوز دادن بلکه بری این که وقت نمی‌شه بخونم و خیلی وقت‌ها حسرت می‌خورم که این همه تیتر قشنگ رو چرا نباید بتونم بخونم ؟! پس اگر به روزنامه دسترسی دشتید تا تهش رو بخونید !البته توی پادگان سفارش می‌کنند اگر سیگار می‌کشید حتما تا تهش بکشید چون اون تهش کلی نیکوتین داره که برای سیگاری جماعت خیلی خوش و جالب هست.

دودوست
« دو دوست بودند یکی دیوانه و دیگری عاقل،دیوانه بر اثر عاقل به عقل آمد و عاقل با همنشینیدیوانه، دیوانه شد. حالا بیا بگو کدامیک عاقل بوده و کدامیک دیوانه .»
یالچین قوجا (Yalçin qoca)- از کتاب Hələ ki təmizəm

عدد (0) : نظرات

Post a Comment

<< صفحه‌ی اول