Navux

2007-01-20

ادامه می‌دم

این اولین پست من در ۲۰۰۷ هست! این روزها تمام شدن خدمت نزدیک به یکسال می‌شه. دیگه کارها رو ردیف کردم، هدف زندگی رو مشخص کردم، دنبال بهترین راه برای رسیدن می‌گردم. سرم نسبتا شلوغه، توی این مدت کلی کار کردم. یعنی ده ماهی که معافی گرفتم رو به بهترین نحو استفاده کردم، از هیچ کاری پشیمون نیستم جز سر کلاس‌های Cisco رفتن. یه مدتی توی یه شرکت شروع به کار کردیم و یه سرور اون ور دنیا خریدیم و بعدش هم سر پول دعوا کردیم و سرور رو با تشکیلات فروختیم به بروبچ کرد، بعد رفتم یه شرکت دیگه اینجا یه هاست خریدیم و بعد از مدتی سر مسائل مالی باز هم مشکل پیدا کردیم و رفتم و بعد چند ماه ظاهرا شرکت هم تعطیل شده بود، بعد یه نیروگاه برق مدیریت یونیکس‌ها، بعد کلاس انگلیسی و یهو زد به سرم رفتم سراغ Cisco و گرفتنیه مدرک رسمی برای لینوکس LPIC زبان رو یه مدت کوتاهی قطع کردم و CCNA و CCNP رو توی مجتمع فنی و کاریار ارقام خوندم و یه امتحان از ایرن دادم که قبول شدم بعدش که برای CCNP می‌خواستم امتحان بدم گفتم VUE قبولت نداره! کجبور شدم برم دبی و اونجا LPIC رو گرفتم اما CCNA رو افتادم! البته برای خودم هم جای تعجبه که چرا تا به حال نمی‌دونستم این قدر ابله تشریف دارم که CCNA بیافتم! حالا هم می‌رم کلاس انگلیسی و برای LPI بعدی می‌خونم، باقی وقتم رو هم یه کتابی به نام CCCИ Тарихи رو شروع کردم بخونم که قبلا جلد ۵-۶ رو خونده بودم الآن جلد ۸ رو دارم می‌خونم. گاهی هم سری به Ваhед می‌زنم و یه خورده شعر می‌خونم. باقیش رو هم یه کارهای دیگه‌ای می‌کنم که بلکه درآمدزایی بشه برای کلاس‌های Cisco. امتحانم رو اینجا دادم و می‌]وام برای CCNPهای جدید (چون آزمون تغییر کرده) برم سر کلاساشون که پنج روزه هست و هر دوره‌ی ۵ روزه ۱۲۵۰ تا ۱۵۰۰ دلاره، نتیجه که فعلا باید حسابی کار کنم. البته توی ایران ۶۰۰ -۷۰۰ تومن پول کلاس سیسکو دادم و مجتمع فنی و کاریار ارقام رفتم که بابت رفتم به کلاس‌های CCNA توی مجتمع عین انسان پشیمان پشیمانم. در Navux 2 من دیگه زیاد حرف نخوام زد. پست‌های قبلی همه ۲۰-۳۰ خطی بودند چون هفته‌ای یک بار میومدم مرخصی و در همون بازه پست‌ها رو می‌نوشتم؛ اما از این پس فقط ۱۰-۱۵ خط می‌نویسم. (در اصل همه از زیاد حرف زدن من خسته می‌شوند و یه نفر هم گفته اگر همین طور پیش بره احتمالا رابطمون خدشه‌دار می‌شه که به همین دلیل باید کم حرف زدن رو از همین‌جا تمرین کنم.)

2006-10-01

ادامه بدم یا نه

راستش دیگه قاطی کردم، یکم می‌گم ادامه بدم بنویسم، یکم می‌گم ننویسم. راستش سرم زیادی شلوغه یه سری برنامه برای زندگیم دارم که باید بهشون برسم، دارم تلش می‌کنم بهشون برسم، خوب دیگه درسمون رو خوندیم خدمتمون رو هم کردیم حالا وقته زندگیه، بریم زن بگیریم، اگر این فکر رو می‌کنید در اشتباهید، الآن وقتشه که بفهمم چرا اومدم به این دنیا، چرا زنده هستم، قراره تا آخر عمر چه کارهایی بکنم، و .... بعدش هم بر اساس اون‌ها تصمیم بگیرم. اما باز هم می‌خوام بنویسم از بچه‌های پایین شهری مثل خودم، از زندگی خودمون گاهی از اگر بتونم از زن‌ها! وقتی وبلاگ رو راه انداختم می‌خواستم از خدمت بنویسم اما الآن دیگه علاقه‌ای بهش ندارم اما همچنان مطمئن هستم که نمی‌خوام از بحث فنی و تکنیکی مثلا بحث‌های کامپیوتری بکنم. راستی این چند وقته یه دوست خیلی خوب پیدا کردم که وادارم می‌کنه فکر کنم به همه چیز! ازش ممنونم.

2006-05-01

روز جهانی کارگر

سلام یکمی سرم شلوغه و وقت ندارم اما دیدم لازمه که روز جهانی کارگر رو به تمام کارگران جهان تبریک بگم.

2006-03-26

قسمت SMS

اون قسمت سمت چپ به نام SMS هنوز به یادتون هست؟! خیلی وقت بود به روز نمی شد. شاید دلیلش هم این بود که دیگه چیز رمانتیکی به خاطرم نمی‌آمد. خوب اون قسمت رو هم از این به بعد هر جمعه یا هر یک‌شنبه به روز خواهم کرد.(توی موبایل‌هایی کهزبان ترکی آذربایجانی توشون فعال نیست کاراکتر"ə" رو با"e" یا "ѐ" یا "ё" نمایش می‌دهند.(البته استاندارد یا اجباری نیست، یک چیزمعمول هست، اگر استانداردی یا روش مستندی هست به من هم بگید تا از روش ثبت شده استفاده کنم.)

2006-03-25

Сәмәд Вүргүн

روز ۲۱ مارس یا ۱ فروردین سالگرد تولد «صمدوورغون» بود که وقت نکردم تبریک بگم. برای خوانندگانی که با «صمد» آشنا نیستند باید بگم «صمد وورغون» شاعر معاصر آذربایجانی هست. البته به شرطی که عصر رو شمسی در نظر بگیرید و اگر نه مربوز به عصر پیش میلادی می‌شه. اکثر آثار این شاعر غزل هست، درباره‌ي مساعل مختلف و مخصوصا مسائل اجتماعی و سیاسی زمان خود. البته شاید بسیاری از این اشعار در اولین نگاه برای معشوقه باشد، و البته هست اما این معشوق نه یک دختر بلکه وطن، آزادی، اتحاد، همبستگی و ... است. سعی می‌کنم در یک فرصت بهتر هم درباره‌ی این شاعر و هم دربارهي شعرهای سروده‌ی این شاعر خواهم نوشت.

Арзум Диләјим севҝили јарим вәтәнимдир Ешгим хәвәсим назли ниҝарим вәтәнимдир Сәмәд Вүргүн

2006-03-20

مسافرت نوروزی

بگذریم از کار، الآن بعد از یکسال اومدم مسافرت! البته روز عاشورا برای یه موضوع خیلی خیلی بدی یه سفر کوتاه یک روزه داشتم اما خوب این مسافرت احتمالا سه چهار روزی طول می‌کشه، امسال انصافا نیروی انتظامی داره با تمام قدرت از افسران و سربازان وظیفه استفاده می‌کنه و جاده‌های مسیر ما پر از ماموران نیروی انتظامی بود. مذخرف‌ترین شغل دنیا نظامی‌گری هست، خیلی سخته وقتی همه دارن می‌رن مسافرت شما سر ماموریت باشید، این موضوع رو عید سال گدشته چشیدم، اما بالاخره هر مملکتی لااقل در حال حاضر به نیروهای نظامی نیاز داره و باید همیشه ممنون این نیروها بود، البته به جز اون دسته‌ای که بدون فکر وارد این نیروها شدند و دنبال قدرت هستند ... سسسس.. در این مورد زیاد صحبت نکنیم !! مسافرت ۱۱ ساعت با اتوموبیل طول کشید و n+1 مدل آب‌وهوا دیدیم! از گرم آفتابی تا باران و تگرگ. زیبایی ایران به همین هست. الآن هم در شهری هستم که تا دشت و دریا و کوه و جنگل یک ساعت راه دارد! شهر آرتاویل (عربی شدش اردبیل هست!!) بله تا کوه ساوالان (عربی این هم سبلان هست) و دشت مغان و جنگل‌های تالش و دریای خزر (پارسیش کاسپین هست) یک ساعت راه هست و شما هر وقت تصمیم به تفریح و کمپ و گردش بگیرید در یک ساعت می‌توانید گزینه‌های مختلفی را تجربه کنید. البته شهر سرعین هم در یک ساعتی اردبیل هست که در سال‌های اخیر اخیر معروف‌تر شده ولی این شهرت تنها برای زمین‌داران و کشاورزان تنگ‌دست سرعین سود داشته چرا که زمین‌ها تا ۱۰۰ برابر قیمت پیدا کردند و زمین‌دارن از فرش به عرش رسیدند! اما توسعه و امکانات توریستی و .. هیچ، مانند سایر شهر‌ها و سایر قابلیت‌های توریستی ایران. انصافا این قدر بنیه‌ی توریستی اما .... مقایسه کنید با ترکیه! در نزدیکی آنکارا یک تخته سنگ پیدا می‌کنند و دور تا دورش را شهر می‌سازند و اسمش را "Eski Kaya "می گذارند و می‌شود منطقه‌ی توریستی! یا در نوک قله‌ی کوه آرارات که می‌گویند کشتی نوح در آنجا ساحل گرفته در حال ساخت هتلی مانند کشتی نوح هستند و تله‌کابینی برای رسیدن به هتل!! از مشتی خاک شهر‌های توریستی و تاریخی می‌سازد و ما اینجا خروارخروار ابنیه‌ی تاریخی داریم اما تا فرصت کنیم همه را ویران می‌کنیم اما مساجد جدید می‌سازیم. مساجدی که نه معماری مشخصی دارند نه سبک و سیاق و نه هنر، نه مدرن‌هستند نه قدیمی فقط گنبد‌های گرد شبیه به هم دارند،‌یکی شبیه به آپارتمان با سنگ‌های مرمر است، دیگری شبیه به آب‌انبارهای قدیمی! بعد هم ادعای تمدن و تاریخ می‌کنیم و فریاد می‌زنیم «هنر نزد ایرانیان است و بس»! خوب اگر هنوز هست پس چرا ما نمی‌بینیم! چند روزیست میدان ونک را در تهران بهم ریخته‌اند تا چند گوی فلزی درآن قرار دهند! آبنما را کمی ترمیم کردند و .... هیچ! میدانی با این مساحت جز دایره‌ای بی مصرف و بلا استفاده چیز دیگری نیست، نه کاربردی و نه زیبایی‌ای!! یکی از دانشجویان رشته‌ی شهرسازی (U.D) درباره‌ی ساخت و ساز شهری و اثر آن برروی انسان صحبت می‌کرد و می‌گفت این ساختمان‌های کاملا ناهمگون در انسان‌ها ایجاد استرس می‌کنند، نمی‌دانم شاید اگر شهری داشته باشیم که منظم و بر اساس قاعده باشد در آن صورت لابد همه چیز درست است و در این صورت احتمالا ما بی‌کار می‌مانیم، اما الآن کمی اینجا را خراب کن کمی آنجا را و این ایجاد اشتغال است! پس زنده باد شهر پرهرج و مرج!

اولین پست من در ۲۰۰۶

این اولین پست من در سال ۲۰۰۶ هست، دلیل این موضوع هم اینه که من قرار گذاشته بودم تا درباره‌ی خدمت بنویسم و با شروع سال جدید میلادی خدمت من هم تمام شد، من هم دیگه توی وبلاگ چیزی ننوشتم تا این که یکی از دوستان خوبم دلایلی آورد که من رو قانع کرد تا وبلاگ نویسی رو ادامه بدم، البته من هم از این کار خوشم میاد هم از این کار بدم میاد، اما فعلا می‌نویسم، حتی اگر کسی هم مطالعه نکنه اما برای من نوشتن مهم هست، نوشتن از آنچه و آنطور که می‌خواهم. خوب دوره‌ی خدمت ضرورت یا دوره‌ي وقت تلف کنی اجباری هم تمام شد و من هم به اندازه‌ی کافی وقت تلف کردم، الآن دو ماهی هست که دیگه سرباز نیستم و دارم به کار و زندگی خودم می‌رسم. فعلا به صورت صددرصد موقت دارم توی کارهای صنعتی خودم رو محک می‌زنم اما قطعا تا چند ماه دیگه یه کار مربوز به IT رو شروع خواهم کرد که در حقیقت علاقم تو همین زمینه هست. قسمت IT کار کردن خیلی مشکله، البته روی صحبت من درباره‌ی این شرکت‌هایی که ادعای کار IT می‌کنند نیست، چرا که این‌ها اکثرا دلال‌های بازار هستند و نه شرکت‌های فعال در زمینه‌ي IT اما خوب تو ایران بهشون می‌گن شرکت‌های فعال IT. دلیل دشواری کار IT هم در حقیقت تازه بودن و سرعت زیاد رشد اون هست. از اون‌جایی که سرعت زیاده هر کسی نمی‌تونه خودش رو با این صنعت هماهنگ کنه و اگر مرد عمل نباشید (یا زن عمل!) قطعا جا می‌مونید. برای همین به نظر من کار بسیار جذاب و پر هیجانی هست.من هم که سرم برای ماجراجویی و کارهایی که ادامش معلوم نیست درد می‌کنه. اما کار صنعت توی ایران یه کار تکراری هست که یه الگوریتمی براش نوشتند و دائما این الگوریتم داره اجرا می‌شه و حاجی بازاری‌ها هم که سال‌های متمادی هست که از این راه پول‌دار تر می‌شوند هیچ علاقه‌ای به تغییر و تحول ندارند. جالب‌تر اینجاست که در سطح جامعه اکثرا این چنین افرادی رو زرنگ و مرد کار می‌دونند، در عوض کسی که فکر کنه و کاری جدید انجام بده احمق به نظر میاد!!

2005-11-18

Sevgi, Musiqi ....

Asger quvvələrinə daxil olandan bəri çox vaxtdər Azərbaycanca Mahnilarini dinləmiyəm; əlan azərbaycan mahnilarini birbir dinləməyə baçladim .... mmmmmm ... Azərbaycanini musiqisində bilmirəm nəvar ama mən onun belə sevirəm ki ən pis və kötü haldə də olsam bu musiqini eşidərkən bütün ruhum və cismim üçmaya başleyir!!!



Səbr ilə
.....
zolm iləsə xan ilə bəy Aclara,
Verməsə pul pulluda mohtaclərə,
rəhm olunmazsa yalavaclara,
cani cəhənəm, dümə yamaclara,
bunlar içün təng iləmə hosilə,
Qozama baçın , çöcüğüm, səbr ilə
.......
Sabir bəy

اسامی کوچه‌ها

همیشه توی تهران موضوعات قشنگی برای خنده هست، برای نمونه امروز توی یکی از محله‌ها یه کوچه دیدم که اسمش «برادران ابوالقاسمی‌پور» بود. خوب این اسم که مشکلی نداره اما جالبی قضیه وقتی معلوم می‌شه که بالاش نوشته باشن «شهید» !! یعنی اسم کوچه «برادران ابولقاسمی‌پور» هست.
توی خیلی از جاها هم دیدم که نوشتن «ورود افراد غیر متفرقه ممنوع» که احتمالا منظور «ورود افراد متفرقه ممنوع » بوده!
گاهی هم منظورمون از این که می‌گیم فلان چیز محسوس هست اینه که فلان چیز نامحسوس هست مثلا توی اخبار ترافیک می‌گن «...ترافیک محسوس مشاهده می‌شود ...» وقتی می‌رسی اونجا می‌بینی همه چیز روبه راهه و متوجه می‌شه منظور «... نامحسوس ...» بوده، محسوس یعنی قابل حس و نامحسوس یعنی کمتر قابل حس و به معنای ناچیز هست ;)

کتاب

اگر کار گروهی می‌کنید یا توی یه گروه عضو هستید و یا توی یه تیم هستید که مدیریت یه جایی رو به عهده دارید، حتما کتاب "پنج دشمنکار تیمی" اثر "پاتریک لنچونی" رو مطالعه کنید. ایده‌های خوبی برای مدیریت و یکپارچه سازی یه گروه داره. من ترجمه‌ی فارسی این کتاب رو خریدم که آقای "فضل الله امینی" ترجمش کردند. ترجمه‌ی آزاد و خوبی هم داشت که من خوشم اومد. این کتاب روانتشارات "فرا" چاپ کرده اگر خواستید به سایتش سری بزنید. قیمت چاپ سومش هم ۳۶۰۰ تومن هست.

غیبت

یه مدتی بود دیگه نمی‌تونستم برای وبلاگ چیزی بنویسم، آخه وسط هفته‌ها یکی دو روز سر کارم و یکی دو روز هم یه جاهایی کار دارم و آخر هفته‌ها هم میرم پادگان برای نگهبانی، این آخر هفته نگهبانی رو پیچوندم و فعلا اینجا نشستم و دارم وبلاگ می‌نویسم ایشالا یکی دو ساعت دیگه اگر حال داشتم میرم پادگان، اگر نداشتم که نمی‌رم ;-) از دو سه هفته بعد هم وضعیت کاریم خیلی خیلی بهتر می‌شه و سرم حسابی خلوت می‌شه . البته هیچی توی زندگی معلوم نیست و این تنها یه احتمال هست با درصد بالا.