Navux
2006-10-01
راستش دیگه قاطی کردم، یکم میگم ادامه بدم بنویسم، یکم میگم ننویسم.
راستش سرم زیادی شلوغه یه سری برنامه برای زندگیم دارم که باید بهشون برسم، دارم تلش میکنم بهشون برسم، خوب دیگه درسمون رو خوندیم خدمتمون رو هم کردیم حالا وقته زندگیه، بریم زن بگیریم، اگر این فکر رو میکنید در اشتباهید، الآن وقتشه که بفهمم چرا اومدم به این دنیا، چرا زنده هستم، قراره تا آخر عمر چه کارهایی بکنم، و .... بعدش هم بر اساس اونها تصمیم بگیرم.
اما باز هم میخوام بنویسم از بچههای پایین شهری مثل خودم، از زندگی خودمون گاهی از اگر بتونم از زنها! وقتی وبلاگ رو راه انداختم میخواستم از خدمت بنویسم اما الآن دیگه علاقهای بهش ندارم اما همچنان مطمئن هستم که نمیخوام از بحث فنی و تکنیکی مثلا بحثهای کامپیوتری بکنم.
راستی این چند وقته یه دوست خیلی خوب پیدا کردم که وادارم میکنه فکر کنم به همه چیز! ازش ممنونم.