Navux

2006-03-26

قسمت SMS

اون قسمت سمت چپ به نام SMS هنوز به یادتون هست؟! خیلی وقت بود به روز نمی شد. شاید دلیلش هم این بود که دیگه چیز رمانتیکی به خاطرم نمی‌آمد. خوب اون قسمت رو هم از این به بعد هر جمعه یا هر یک‌شنبه به روز خواهم کرد.(توی موبایل‌هایی کهزبان ترکی آذربایجانی توشون فعال نیست کاراکتر"ə" رو با"e" یا "ѐ" یا "ё" نمایش می‌دهند.(البته استاندارد یا اجباری نیست، یک چیزمعمول هست، اگر استانداردی یا روش مستندی هست به من هم بگید تا از روش ثبت شده استفاده کنم.)

2006-03-25

Сәмәд Вүргүн

روز ۲۱ مارس یا ۱ فروردین سالگرد تولد «صمدوورغون» بود که وقت نکردم تبریک بگم. برای خوانندگانی که با «صمد» آشنا نیستند باید بگم «صمد وورغون» شاعر معاصر آذربایجانی هست. البته به شرطی که عصر رو شمسی در نظر بگیرید و اگر نه مربوز به عصر پیش میلادی می‌شه. اکثر آثار این شاعر غزل هست، درباره‌ي مساعل مختلف و مخصوصا مسائل اجتماعی و سیاسی زمان خود. البته شاید بسیاری از این اشعار در اولین نگاه برای معشوقه باشد، و البته هست اما این معشوق نه یک دختر بلکه وطن، آزادی، اتحاد، همبستگی و ... است. سعی می‌کنم در یک فرصت بهتر هم درباره‌ی این شاعر و هم دربارهي شعرهای سروده‌ی این شاعر خواهم نوشت.

Арзум Диләјим севҝили јарим вәтәнимдир Ешгим хәвәсим назли ниҝарим вәтәнимдир Сәмәд Вүргүн

2006-03-20

مسافرت نوروزی

بگذریم از کار، الآن بعد از یکسال اومدم مسافرت! البته روز عاشورا برای یه موضوع خیلی خیلی بدی یه سفر کوتاه یک روزه داشتم اما خوب این مسافرت احتمالا سه چهار روزی طول می‌کشه، امسال انصافا نیروی انتظامی داره با تمام قدرت از افسران و سربازان وظیفه استفاده می‌کنه و جاده‌های مسیر ما پر از ماموران نیروی انتظامی بود. مذخرف‌ترین شغل دنیا نظامی‌گری هست، خیلی سخته وقتی همه دارن می‌رن مسافرت شما سر ماموریت باشید، این موضوع رو عید سال گدشته چشیدم، اما بالاخره هر مملکتی لااقل در حال حاضر به نیروهای نظامی نیاز داره و باید همیشه ممنون این نیروها بود، البته به جز اون دسته‌ای که بدون فکر وارد این نیروها شدند و دنبال قدرت هستند ... سسسس.. در این مورد زیاد صحبت نکنیم !! مسافرت ۱۱ ساعت با اتوموبیل طول کشید و n+1 مدل آب‌وهوا دیدیم! از گرم آفتابی تا باران و تگرگ. زیبایی ایران به همین هست. الآن هم در شهری هستم که تا دشت و دریا و کوه و جنگل یک ساعت راه دارد! شهر آرتاویل (عربی شدش اردبیل هست!!) بله تا کوه ساوالان (عربی این هم سبلان هست) و دشت مغان و جنگل‌های تالش و دریای خزر (پارسیش کاسپین هست) یک ساعت راه هست و شما هر وقت تصمیم به تفریح و کمپ و گردش بگیرید در یک ساعت می‌توانید گزینه‌های مختلفی را تجربه کنید. البته شهر سرعین هم در یک ساعتی اردبیل هست که در سال‌های اخیر اخیر معروف‌تر شده ولی این شهرت تنها برای زمین‌داران و کشاورزان تنگ‌دست سرعین سود داشته چرا که زمین‌ها تا ۱۰۰ برابر قیمت پیدا کردند و زمین‌دارن از فرش به عرش رسیدند! اما توسعه و امکانات توریستی و .. هیچ، مانند سایر شهر‌ها و سایر قابلیت‌های توریستی ایران. انصافا این قدر بنیه‌ی توریستی اما .... مقایسه کنید با ترکیه! در نزدیکی آنکارا یک تخته سنگ پیدا می‌کنند و دور تا دورش را شهر می‌سازند و اسمش را "Eski Kaya "می گذارند و می‌شود منطقه‌ی توریستی! یا در نوک قله‌ی کوه آرارات که می‌گویند کشتی نوح در آنجا ساحل گرفته در حال ساخت هتلی مانند کشتی نوح هستند و تله‌کابینی برای رسیدن به هتل!! از مشتی خاک شهر‌های توریستی و تاریخی می‌سازد و ما اینجا خروارخروار ابنیه‌ی تاریخی داریم اما تا فرصت کنیم همه را ویران می‌کنیم اما مساجد جدید می‌سازیم. مساجدی که نه معماری مشخصی دارند نه سبک و سیاق و نه هنر، نه مدرن‌هستند نه قدیمی فقط گنبد‌های گرد شبیه به هم دارند،‌یکی شبیه به آپارتمان با سنگ‌های مرمر است، دیگری شبیه به آب‌انبارهای قدیمی! بعد هم ادعای تمدن و تاریخ می‌کنیم و فریاد می‌زنیم «هنر نزد ایرانیان است و بس»! خوب اگر هنوز هست پس چرا ما نمی‌بینیم! چند روزیست میدان ونک را در تهران بهم ریخته‌اند تا چند گوی فلزی درآن قرار دهند! آبنما را کمی ترمیم کردند و .... هیچ! میدانی با این مساحت جز دایره‌ای بی مصرف و بلا استفاده چیز دیگری نیست، نه کاربردی و نه زیبایی‌ای!! یکی از دانشجویان رشته‌ی شهرسازی (U.D) درباره‌ی ساخت و ساز شهری و اثر آن برروی انسان صحبت می‌کرد و می‌گفت این ساختمان‌های کاملا ناهمگون در انسان‌ها ایجاد استرس می‌کنند، نمی‌دانم شاید اگر شهری داشته باشیم که منظم و بر اساس قاعده باشد در آن صورت لابد همه چیز درست است و در این صورت احتمالا ما بی‌کار می‌مانیم، اما الآن کمی اینجا را خراب کن کمی آنجا را و این ایجاد اشتغال است! پس زنده باد شهر پرهرج و مرج!

اولین پست من در ۲۰۰۶

این اولین پست من در سال ۲۰۰۶ هست، دلیل این موضوع هم اینه که من قرار گذاشته بودم تا درباره‌ی خدمت بنویسم و با شروع سال جدید میلادی خدمت من هم تمام شد، من هم دیگه توی وبلاگ چیزی ننوشتم تا این که یکی از دوستان خوبم دلایلی آورد که من رو قانع کرد تا وبلاگ نویسی رو ادامه بدم، البته من هم از این کار خوشم میاد هم از این کار بدم میاد، اما فعلا می‌نویسم، حتی اگر کسی هم مطالعه نکنه اما برای من نوشتن مهم هست، نوشتن از آنچه و آنطور که می‌خواهم. خوب دوره‌ی خدمت ضرورت یا دوره‌ي وقت تلف کنی اجباری هم تمام شد و من هم به اندازه‌ی کافی وقت تلف کردم، الآن دو ماهی هست که دیگه سرباز نیستم و دارم به کار و زندگی خودم می‌رسم. فعلا به صورت صددرصد موقت دارم توی کارهای صنعتی خودم رو محک می‌زنم اما قطعا تا چند ماه دیگه یه کار مربوز به IT رو شروع خواهم کرد که در حقیقت علاقم تو همین زمینه هست. قسمت IT کار کردن خیلی مشکله، البته روی صحبت من درباره‌ی این شرکت‌هایی که ادعای کار IT می‌کنند نیست، چرا که این‌ها اکثرا دلال‌های بازار هستند و نه شرکت‌های فعال در زمینه‌ي IT اما خوب تو ایران بهشون می‌گن شرکت‌های فعال IT. دلیل دشواری کار IT هم در حقیقت تازه بودن و سرعت زیاد رشد اون هست. از اون‌جایی که سرعت زیاده هر کسی نمی‌تونه خودش رو با این صنعت هماهنگ کنه و اگر مرد عمل نباشید (یا زن عمل!) قطعا جا می‌مونید. برای همین به نظر من کار بسیار جذاب و پر هیجانی هست.من هم که سرم برای ماجراجویی و کارهایی که ادامش معلوم نیست درد می‌کنه. اما کار صنعت توی ایران یه کار تکراری هست که یه الگوریتمی براش نوشتند و دائما این الگوریتم داره اجرا می‌شه و حاجی بازاری‌ها هم که سال‌های متمادی هست که از این راه پول‌دار تر می‌شوند هیچ علاقه‌ای به تغییر و تحول ندارند. جالب‌تر اینجاست که در سطح جامعه اکثرا این چنین افرادی رو زرنگ و مرد کار می‌دونند، در عوض کسی که فکر کنه و کاری جدید انجام بده احمق به نظر میاد!!