Navux

2005-09-10

عشق انگلیسی، تابلوهای شهری و غرور

عشق انگلیسی

عشق این زبان انگلیسی بعضی‌ها رو کشته! همش تو حرف‌ها و کلامشون از تیکه‌های انگلیسی استفاده می‌کنند، بدبختی اینجاست که اگر از این افراد بخواهیم که کاملا انگلیسی حرف بزنند نمی‌تونند و فقط یه سری تیکه کلام انگلیسی یاد گرفتند که اون‌هم درست یا غلط ازشون استفاده می‌کنند، این عقده‌ی انگلیسی به جایی کشیده که صاحبان صنایع بی‌سواد هم روی اجناسشون انگلیسی می‌نویسند در صورتی که جنسشون تا قم هم نمی‌ره و فقط توی تهران فروش داره!! چند روز پیش توی تاکسی نشسته بودم که چشمم به جعبه‌ی دستمال کاغذی افتاد که روش نوشته بود "... tow play ..." که منظورش همون "Two play" یا دولایه بود! خوب تو که دستمال کاغذی‌هات حداکثر تا شابدلعظیم بیشتر نمی‌ره مجبوری روی دستمال کاغذیت انگلیسی هم بنویسی؟ مگه فارسی خودمون چشه که به جای اون انگلیسی می‌نویسی اون هم اشتباه؟ حالا چینی رو نمی‌گم که تازگی‌ها عشق ملت شده و روی لباس و مغازه وموتور و ماشین جمله‌های چینیمی‌نویسند که حتی خودشون معنیش رو نمی‌فهمند!!...

تابلوهای شهری

توی شهر جاهای مختلفی تابلوهایی زده شده که حاوی پیام‌های بازرگانی یا اطلاعات اجتماعی و .. هستند، یکی از این تابلو‌ها ابتدای بزرگراه کردستان تقاطع شهیدگمنام هست و متعلق به سازمان کنترل ترافیک؛ مطلبش درباره‌ی رانندگی نرکردن در شرایط روحی بد و ... هست اما به دلیل این که دقیقا سر پیچ نصب شده اغلب راننده‌ها که در حقیقت مخاطب اصلی این تابلو هستند این تابلو رو نمی‌بینند، چرا که باید حواسشون جمع رانندگی و گردش به چپ باشه اون‌ هم در اون شرایط ترافیکی ابتدای کردستان که حسابی شلوغ هست، وقتی همکه خلوت هست راننده‌ها با سرعت از کنار این تابلو عبور می‌کنند و موقعیت تابلو طوری هست که دیده نمی‌شه! ای کاش مسسولینی که با کلی درد سر تونستند چنین تابلو (بیلبورد) ای را تهیه کنند و با هزینه‌ای دیگه برای اون طلب تهیه و چاپ کنند، کمی هم به موقعیت تابلو فکر می‌کردند، ان تابلو رو فقط پیاده‌ها که سرعت کمی دارند اون هم اگر کلی سر و گردنشون رو بالا بگیرند می‌تونند بخونند خوب این که نشد فرهنگ سازی؟ می‌شه پول ملت رو حدر کنون!!

غرور شایدم ...

یادم نمی‌ره چند وقت پیش تو یه چراغ قرمز گیر کرده بودیم و یه خانوم از این دست فروش‌ها اومد و فال‌های حافظ خودش رو به مسافرها نشون داد. یکی از دوستی من هم یه هزار تومنی در آورد و به اون داد، در حقیقت یه پولی رو همین طوری بهش داد، اون هم برگشت و گفت این طوری که نمی‌شه لااقل یه فال حافظ ازمن بخر! یعنی نخواست که گدایی کرده باشه بلکه فال حافظش رو هزار تومن فروخته بود! این برای من خیلی جالب بود، تواون شرایط بد که خیلی‌ها تو این شرایط دست به هرکاری می‌زنند، این خانوم پول رو همین طوری قبول نکرد و خواست به ازای اون پول یه کاری کرده باشه....

2005-09-04

ناظران مامورین شهرداری!

من همیشه برام سوال بود که این رفتگرهای زحمتکش که خیابون‌ها رو جارو می‌کنند و همیشه در حال دودره کردن زباله‌ها به جوب و داخل باغچ‌ها و پشت جداول هستند آیا ناظرینی هم دارند؟ تو این چند وقته که ساعت ۴ صبح بلند می شم می رم پادگان متوجه شدم که بله دارند! یه موتور سوار با لباس شخصی و دائم به محل جاروی هر کدوم سرک می‌کشه و ی‌بینه چطورکار می‌کنند، تا اینجا خوبه چون نظارت هست اما این موتور سوارها تا جایی که من دیدم همیشه آدم‌های عقده‌ای و بددهنی هستند که دائم سر هیچ و پوچ به این رفتگرها گیر می‌دن. دیروز صبح یه رفتگر که حدود ۲۰ سال سن داشت در محوطه‌ی چمن یه بزرگراهی خوابیده بود که یکی از این موتور سوارها از راه رسید و با کلی بد و بیراه اون رو از خواب بیدار کرد و سوار موتور کرد و به محل جاروی خودش برد. دلم واقعا براشون سوخت! دیدم که بد بخت‌هایی مثل سربازها هم پیدا می شه. طرف تو اوج جوونی به جای ین که بره دنبال زندگی و کار درست حسابی، به جای این که بره و از توان جسمی و ذهنی خودش که تو اوج شکوفایی هست استفاده کنه از بد روزگار اومده و داره یه کار یکنواخت انجام می ده که باعث می‌شه مخش به کل فرز بشه و فقط به جارو کردن قد بده، خیلی درناکه وقتی می‌بینی یه جوان خوش تیپ یک متری تو داره با دوست دخترش خوش می‌گذرونه و تو باید کنار خیابون برگ‌ها و آشغال‌ها رو جارو کنی، این هم از وضع خواب شبت که یه به جای خواب باید ۴ صبح بیای با کیبد و بیراه این و اون بری سر جارو زدن، ساعتی که همه خوابن و دارن از استراحت لذت می‌برند..... واقعا دستشون درد نکنه، اون لات و لوت‌هایی که چاقو می‌گیرن دستشون و ادعای مردونگی می‌کنند رو با این رفتگر ها مقایسه کنید، حالا کدوم واقعا مرد هستند؟ اصلا کدوم واقعا انسان هستند؟! تازه با این همه آدم‌های احمقی هستند که می‌گن رفتگری کار پستی هست، خوب اگر این رفتگرها یه هفته در شهر نباشند که وبا و طاعون همه‌ی ما رو می‌کشه !! ای کاش یه روزی جمع آوری و تمیز کردن سطح شهر کاملا مکانیزه بشه و این قشر زحمت‌کش و با شرف بتونند یکمی طعم زندگی راحت‌تر رو هم بچشند.

ماشین‌های شهر شو!

خوب یه چیز دیگه از این تمیز کردن سطح شهر بگم و برم؛ اگر دقت کرده باشید، صبح‌ها یک سری تانکر تو باندهای کناری خیابون حرکت می‌کنند و با فشار اب رو به خیابون می‌پاشند تا خیابون تمیز بشه!! اما تنها سودی که این کار داره اینه که آب رو هدر می‌کنه و بعد آب رو هدر می‌کنه و در درجه‌ی سوم ملت رو خیس! و تنها کاری که نمی‌کنه تمیز کردن خیابون هست چون خاک و گازوئیل و بنزین سطح آسفالت رو از وسط خیابون می‌شره می‌بره کنار یابون و ده دقیقه بعد که زمین خشک شد همین‌ها دباره می‌رن وسط خیابون! والا ما نفهمیدیم آب کمه یا اینقدر زاده که می‌ریزن وسط خیابون تا یه جوری تموم بشه ;)