Navux

2005-06-22

بهار

خوب بهار هم تموم شد، بدترین یا بهترین بهار عمرم! نمی‌دونم اما یکی از پر مخاطره‌ترین بهارهای عمرم بود و صد البته یکی از بهارهایی بود که هیچ حاصل و دست‌مایه‌ای نداشت و همش به تباهی و بیگاری گذشت، بدترین چیز اینه که آدم احساس کنه همش داره درجا می‌زنه و بجای پیشرفت داره پسرفت می‌کنه و یکی از چیزهایی که من بدم میاد تکرار یه کار هست، صبح فلان ساعت بیا و عصر فلان ساعت برو و تمام کارهات روی یه برنامه‌ی تکراری بگرده! واقعا غیر قابل تحمل هست، این که آدم همش تکراری باشه. گاهی صبح‌ها زودتر بیدار می‌شم و بجای این که از مسیر همیشگی برم میرم از یه راه جدید میرم، یا عصر‌ها بجای این که از مسیر معمولی بیام میرم از یه مسیر دیگه میام خونه گاهی هم حس ماجراجوییم گل می‌کنه و از مسیرهای غیر متعارفی مثل نرده و فنص برای خارج شدن از پادگان استفاده می‌کنم! بالاخره آدم باید یه جوری خودش رو سرگرم کنه و .... و وای به روزی که دچار روزمرگیبشیم ، تمام سعیم رو می‌کنم که دچار روزمرگی نشم ، اما اآیا می‌تونم تا آخر خدمت این روحیه رو حفظ کنم؟ امیدوارم.

پایان شب سیاه سفید است

خوب بعد از دوماه بی‌گاری و کلی اذیت و آزار بالاخره جایی تقسیم شدم که نه کارش اون‌قدرها بد هست و نه آدم ‌هاش، مخصوصا این که محیطی هست که تمام درجه دارها و افسرانش آدم‌هایی با ادب و متشخص هستند و خود این موضوع تو روحیه‌ی آدم کلی تاثیر می‌گذاره. باورش برام سخت بود که وقتی وارد دفتر سرهنگ می‌شم اون سرهنگ از پشت میزش بلند دستش رو دراز کنه و بگه خسته نباشید و بعد از دست دادن بگه سرکار اگر خسته نیستیاین چند تا برگه رو هم پر کن! تازه هر کاری که وظیفه‌ی ماست و انجام می‌دیم با کلی شکر و قدردانی همراه هست! البته هنوز هم برای گرفتن دفترچه مرخصی و مرخصی سالیانه و . باید به همون محل قبلی برم که خوب خیلی اعصاب خودم و باقی بچه‌ها رو خورد می‌کنه! واقعا فهمیدیم که سرهنگ قبلی و سروان قبلی که فرمانده‌ی ما بودند چقدر انسان‌های عوضی و پستی بودند! می‌دونید اون قدر بی‌کار بودند که با آذار سرباز تفریح می‌کردند در صورتی که اینجای جدید تمام افسران و درجه‌داران از اونجایی که خودشون کار مشخصی دارند بجای آذار سرباز با شوخی و سربه سر سرباز گذاشتن تفریح می‌کنند! تا جایی که فهمیدم آدم‌های توسری خور و بی دست و پا هستند که سربازها رو اذیت می‌کنند؛ چرا که همیشه زدن تو سرشون و ازشون سوء استفاده شده و حالا می‌خوان اون عقده‌هایی رو که دارند سر سرباز خالی کنند، در حقیقت یه راهی یپدا کردند که یکی دیگه رو اذیت کنند و چون نـظام این اجازه رو بهشون داده خوب شروع می‌کنند به اذیت و آذار سرباز. البته انسان‌های با شعور و فهمیده‌ای هم هستند که وقتی سرباز زیر دستشون میاد چون خودشون اذیت شدند و سختی کشیدند دیگه سرباز رو آذار و اذیت نمی‌کنند. چی بگم والا این آدمیزاد هم واقعا چیز تعجب بر انگیزی هست -- اگر یکی بخواد برنامه‌ای برای شبیه‌سازی رفتار آدم‌ها بنویسه نمی‌دونم چند میلیارد خط باید بنویسه و فکر نکنم هیچ پردازنده و کامپایلری باشه که بتونه این برنامه رو کامپایل و اجرا کنه ;)

رادیو پـیام

اون اوایل خدمت که ماهی یکبار میامدیم خونه و کلا ماهی یکبار از پادگان میزدیم بیرون خوب برامون خیلی سخت بود بعد از عمری تو ترافیک و شلوغی تهران زندگی کردن بریم و کلا از زندگی وداع کنیم ، خیلی وقت‌ها سعی میکردیم برای نظافت اتاق‌هیی بریم که رادیو دارند، هم یه موسیقی گوش می‌دادیم و هم از گوش کردن اخبار ترافیک لذت می‌بردیم، وقتی گوینده‌ی رادیو پیام اسم خیابان‌های تهران رو می‌گفت کلی حال می‌کردیم، آرزو می‌کردیم که اسم تمام خیابون‌های تهران رو بگه تا یاد اون خیابون‌ها بیافتیم، اصلا به این فکر نمی‌کردیم که اگر چنین چیزی اتفاق بیافته تمام تهران رو ترافیک پر می‌کنه و جا برای زندگی کردن توی تهران نمی‌مونه!!! هر وقت می‌گفتند یکی از خیابون‌های اطراف خونمون ترافیک هست با این که می‌دونستیم ملت دارن عذاب می‌کشن ولی کلی حال می‌کردیم که اسم محلمون رو شنیدیم.

صـمــدLink

چند وقت پیش یکی از دوستان آدرس وبلاگی رو داد که آثار «صــمد بهـرنـگــی» توش نوشته شده. خیلی وقت بود آثار صمــد رو به ترکی نخونده بودم از طریق این وبلاگ تونستم به آثار آذربایجانی صمــد هم دسترسی پیدا کنم. خوب می‌گن صمــد نویسنده‌ی کتاب کودکان هست اما نمی‌دونم من کودک هستم یا نه صمــد کتاب‌هاش رو برای آدم بزرگ‌ها نوشته که این قدرقصه‌های سادش برام جالبه. اولین بار توی راهنمایی معلم پرورشیمون برامون قصه‌ی «یک هـلو هزار هلو»ی صمــد رو خوند ، نمی‌دونم چرا اما بعد از اون هرگز جرات خوندن این داستان رو نداشتم و جالب اینه که تمام داستان رو خوب به یاد دارم اما نمی‌تونم بخونمش، اگر با این نویسنده‌ آشنا نیستید یا تا حالا مطالبش رو نخوندید سعی کنید یه سری به این وبلاگ بزنید؛ تمام داستان‌های صمــد رو داره و اگر ترکی بلدید می‌تونید متن ترکی این داستان‌ها رو به ترکی بخونید که خیلی جذاب‌تر هم هست.(البته متن تمام داستان‌ها موجود نیست)

غیبت

هفته‌ی قبل به خاطر ترافیکی که این انتــخــابات ایجاد کرده بود شب دیروقت رسیدم خونه و حدود ۳ خوابیدم و ساعت ۴ بیدار شدم و گفتم یه پنج دقیقه دیگه هم بخوابم، این پنج دقیقه شد ساعت و ساعت هشت صبح رفتم پادگان! خوب با دژبان‌ها که دیگه رفیق هستیم اما چون تازه رفتیم سر قسمت با ارشد خیلی رفیق نیستم و این شد که یه پنج شنبه غیبت خوردم که غیبت پنج شنبه یعنی جمعه رو هم غایب هستم و این طوری شد که ۴ روز اضافه خدمت خوردم! البته یه نامه از فرماندمون برای اونجا بردم حالا ترتیب اثر بدن یا نه نمی‌دونم اما اگر هم اضافه‌ای رد بشه ناراحت نخوام شد چرا که اون یه پنج شنبه‌ای که تا صبح ساعت هشت خوابیدم کلی بهم حال داد!!! خوب دیگه آدم سرباز می‌شه با این چیزا حال می‌کنه!!!

2005-06-10

ماوس بدون سیم و باطری

حدود یک ماهی هست که A4Tech یه ماوس جدید داده که علاوه بر بی‌سیم بودن به باطری هم احتیاج نداره.چون دیروز توی یه فروشگاهی این ماوس رو دیدم گفتم توی وبلاگ بنویسم که اون‌هایی که به ماوس و نوع بی‌سیمش احتیاج دارند از این ماوس که ۱۶ هزرا تومن هم هست شاید بتونند استفاده کنند ;) خوبیش اینه که هر چندماه به باطری احتیاجی نداره. بدیش هم اون PAD زیرش هست ... خودتون سر بزنید ;)

گذر زمان!

این بهار اصلا گذر زمان رو نفهمیدم، توی اردیبهشت دفترچه رو با تاریخ ماه ۲ می‌نوشتم، بعد از چند روز فهمیدم که الآن ۱۶ام ماه خرداد یا همون ماه ۳ هست!! یعنی حدود ۱۵ روز همچنان دفترچه رو با تاریخ ماه ۲ می‌نوشتم. نتیجه‌ی اخلاقی این که فرمانده‌ی ما و همین‌طور دژبان‌هامون اصلا موقع مهر زدن دفرچه و بازدیدهای صبح به تاریخ دفترچه کاری ندارند!! نتیجه‌ی دیگه این که ما خودمون دفترچه رو می‌نویسیم و می‌دیم منشی که بده فرمانده مهرش کنه و نتیجه‌ینتیجه این که منشی ما چقدرتنبله که می‌گه خودمون دفترچه هارو بنویسیم ;) خوب یه بهار دیگه از عمرم گذشت و می‌شه گفت هیچ ثمره‌ای نداشت،منتظرم تا بهار دیگه هم بیاد و بگذره. اما بهار دو سال دیگه مطمئنا بهار پرباری خواهد بود چون اون موع دیگه خدمت نمی‌کنم.اما گذر زمان واقعا تزگی‌ها برام خیلی تند شده یعنی صبح که می‌رم پادگان اولین بار که ساعت رو می‌بینم شده ۱ بعد شده ۲ بعد ۴ و ۵ و بعدش هم خونه! امیدوارم سربازیم به همین سرعت تموم بشه اما بعدش زمان یکمی وایسته تا به کار و زندگم برسم.

مسائل ...

این خدمت با این رفتارها و ... آدم می‌مونه. یکی از مسائلی که برای سربازها همیشه خیلی مهم هست اینه که تو بچه کجایی؟ اگر بگی فلان استان خوب حالا کدوم شهرش، کدوم منطقه، کدوم محله؟ کدوم خیابون ... حالا چه فرقی داره که من بچه‌ی کجای تهران باشم خودم هم نمی‌دونم یا صلا چه فرقی داره من بچه‌ی کجای ایران باشم؟ اما خوب متاسفانه برای این که طرح دوستی با هم خدومتی‌ها رو بریزیم ما هم مجبوریم به این نوع معیارها روی بیاریم. اصلا سوالی که دارم اینه که اگر دو نفر هم محل ودند آیا واقعا می‌تونند دوست‌های خوبی باشند؟ یکی از سربازها بهم می‌گفت آره! چون وقتی دو نفر هم محلی هستند تقریبا در یک محیط با ویژگی‌های یکسان بزرگ شدند بنبراین همدیگه رو بهتر می‌فهمند یا به قول دوستمون با هم‌دیگه ست هستند؛ این هم نظری هست ولی چقدر درسته؟ به هر حال خوش شانسی من در این هست که توی قسمت جدیدی که هستم بیشتر سربازها و افسران کادرمون هم محلی هستند و خوب با دیدی که در بالا مطرح کردم من یه دوست خوب برای اون‌ها و اون‌ها دوستانی خوب برای من هستند این می‌شه که وقتی من نگهبانی دارم به صرف بچه محل بودن سه چهار ساعتی مرخصی می‌گیرم و میام وبلاگ رو به روز می‌کنم و برمی‌گردم به پادگان.

بازهم نگهبانی

این هفته از اولش با نگهبانی جمعه شروع شد همون سه چهر روز فوت امام خمینی و روز ۱۵ خرداد بود. از سه روز دو روز نگهبان بودم که ک روزش رو نرفتم و بجاش دو روز در هفته نگهبان تنبیهی شدم یکی روز دوشنبه و یکی چهار شنبه.روز سه شنبه با کلی تکاپو جور کردم که چهار شنبه من رو نگهبان نگذارند و بندازن پنج‌شنبه این وسط یه مرخصی تشویقی داشتم که قرار بود ساعت ۱۴ مرخصم کنند تاساعت ۸ که قرار بود نگهبانیم شروع بشه (ببینید کارمون به کجا کشیده که ۶ ساعت مرخصی روزانه برامون تشویق حساب می‌شه!!) که اون هم پرید. خلاصهمرخصی چهارشنبه رو دادند و من هم رفتم سر اون کاری که خیلی عجله داشتم برسم رسیدم و گفتند که به دلایلی اون جلسه‌ی ما کنسل شده!! من موندم نگهبانی روز پنج‌شنبه و جمعه و یه مرخصی از دست رفته و کلی تکاپو و خالی بندی برای منشی و فرمانده. باز فرمانده قابل تهمل هست اما خواهش کردن از یه منشی عقده‌ای سیکل که به صرف فامیلی با فرمانده منشی شده خیلی زور دشت. واقعا تا پنج شنبه صبح نمی‌تپنستم بخوابم. پنج شنبه رفتم و دیدم که به به افسر شیفت علی آقای خودمونه سریع دفترچه رو ساعت ۱۲ گرفتم و اومدم خونه رفتم حمام و نهار گرم با دستپخت مادر و بعد هم یکمی اینترنت و چندتا مقاله ی جالب خوندم و بعد هم ساعت ۴:۳۰ رفتم پادگانکه ساعت ۶ پادگان بودم و از ۶:۱۰ نگهبانیم شروع شد تا امروز صبح. امروز صبح هم یکمی خوابیدم و بعد پست ظهر و ساعت ۱۲ زدم بیرون تا الآن که ساعت ۵:۳۰ هست و قراره ساعت ۸ برم پادگان.

ترکی آذربایجانی

راستش یه لغتی هست به نام «آذری» که من خیلی ازش خوشم نمیاد. دلیلش هم اینه که می‌خواد ترک‌های ایران رو با این لغت از هم دور کنه و جزو دست گل‌های رضـاشـاه پـهـلــوی هست.همون طور که بارها گفتم زبان ترکی از زبان‌های «اورال-آلتائی» هست. اگر بهتر بگم اورال-آلتاسیک به زبان‌هایی گفتهمی‌شه که مردمانش بین کوه‌های اورال و آلتای (در شمال ترکستان) زندگی می‌کرده‌اند. آلتای در ترکی قدیم یعنی «طلایی» این مردمان در زمان‌های مختلف به مناطق مختلفی مهاجرت کردند. این گروه زبان‌ها یعنی زبان‌های اورال-آلتائیک شامل زبان فنلاندی، مجارستان(اورالیک)، زبان‌های ترکی، مغولی، منچور و تونقوز و ژاپنی می‌شوند. البته من توی راهنمای توریسم کشور کره‌ی جنوبی که خود سفارتش می‌ده دیدم که زبان کره‌ای رو هم جزو این دسته از زبان‌ها آورده.این ترکستان همون توران هست که در ادبیاتفراسی بسیار از اون گفته شده. البته یه مدتی به اشتباه یا از روی غرض برای اختلاف اندازی می‌گفتند که ترک‌ها با مغول‌ها هم خون هستند و این اگر از روی قصدی بشه که هیچ ما اگر سهوا باشه به دلیل این هست ه ترک‌ها و مغول‌ها از یک محدوده‌ی جغرافیایی اومدند و زمان وردوشون به ایران هم با هم تقریبا یکی دو قرن فرق داره ، احتمال داره که تاریخ ‌نگاران ناتوان ایرانی (که تعدادشون هم کم نیست) این اشتباه رو کرده باشند.

اما این که ترک‌ها چطور از دره‌ها و دشت‌های «اورال آلتای» به ایران اومدند، در حقیقت ترک‌ها از ۷۰۰ سال پیش به دلیل نبود نابع طبیعی کافی شروع کردند به مهاجرت از ترکستان به اقصی نقاط دنیا یکی از این کشورها هم ایران بود. بعدها به دلیل وضعیت آب و هوا و همین‌طور به دلیل همنشینی با فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلف زبان ترکی در هر کدوم ز مناطق به طریقی تغییر کرد. در حقیقت ترکی در حدود ۱۶ لهجه‌ی مهم پیدا کرد. مانند لهجه‌یآذربایجانی ترکی یا لهجه‌ی ازبکی ترکی یا لهجه‌ی ترکمن ترکی یا لهجه‌ی قازاقی ترکی که در صحبت می‌گیم زبان ترکی قزاقی یا ترکی آذربایجانی ا ترکی ترکمنی یعنی این‌ها همه ترکی هستند یا بهتر بگم همه هجه‌های ترکی هستند ما ان لهجه‌ها به قدری پیشرفت کردند که از لحاظ زبان‌شناسی می‌شه به عنوان یه زبان به حساب آوردشون به همین دلیل به جای «لهجه‌ی آذربایجانی ِ ترکی» می‌گیم «زبان ترکی آذربایجانی» . بنابراین این‌ها همه لهجه‌های ترکی هستند و چون خیلی قدرتمند شدند از نظر زبان‌شناسی می‌شه بهشون گفت زبان اما این به ان معنی نیست که ترکی با آذری با ترکمنی فر دارند. آخه ما رفته بودیم جایی یه بنده‌ی بی‌اطلاع خدا گفت به من نگید «ترک» من «آذری» هستم و ترک‌ها ترکمن‌ها هستند که نژادشون با ما فرق داره! البته جاش نبود که روشنش کنم اما شما که انجا رو خوندید بدونید که این‌ها همه ترکند. ترک‌ها حدود ۱۵۰ میلیون نفرن جمعیت در سراسر جهان دارند.(آمار مال قبل از ۲۰۰۰ میلادی و دهه‌ی ۱۹۹۰ هست) و از شرق چین تا غرب اروپا ترک‌ها کشورها و استان‌های بسیاری دارند. در غرب چین ایالت «سین کیانگ» جایی مثل آذربایجان ماست یعن توش پر از ترک‌های چینی هست که ترکی رو با خط چینی می‌نویسند. در مغولستان نیز استانی برای ترک‌ها داریم. در آسیای مرکزی ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان همه یا کاملا ترکند یا اکثریت اون ها ترک ستند مثل قزاق‌ها که اکثریت رو ترک‌ها تشکیل می‌دن بعد روس‌ها. در روسیه‌ی کنونی هم چند جمهوری خود مختار ترک داریم که یاقوت‌ها جزو اون‌ها هستندکه در شمال شرقی سیبری و پشت رود لنا هستند. در وسط روسیه جمهوری خودمختار تاتارستان رو داریم که پایتختش Kazan هست.(کازان یعنی پیروز شونده ).بعد از روسیه آذربایجان و ایران و ترکیه یا همه ترکند ثل آذربایجان و ترکیه یا ترک زیاد دارند مثل ایران. بعد قبرس شمالی هست که ترک زیاد داره و بلغارستان و رومانیایی و یوگسلاوی و شمال یونان و فنلاند هستند که ترک دارند و البته اون وسط‌ها کشورهای تازه تاسیسی مانند جمهوری قاقوزها هستند که کاملا مختار و ترک هستند.

ترک‌ها اکثرا مسلمان هستند و اکثراسنی اما شیعه، مسیحی (اغلب ارتودکس) یهودی، زرتشتی، بودایی برهمایی و ... دارند که این گستردگی ادیان به دلیل گستردگی منطقه‌ی جغرافیایی و تاریخ دور ترک‌ها در آسیای شرقی هست که می‌شه آسیای شرقی و مرکزی رو مرکز ادیان یا تکثر ادیان اسم گذاری کرد.اما دین اولین ترک‌ها شامانیزم نام داره که چیزی حدود۷۰۰۰ سال قبل به این دین وارد شدند. اما برگردیم سر کشور خودمون ایران. ترک‌ها زمانی که شروع به خروج از ترکستان یا همون توران گرفتند هذ کدوم قبیله‌ای شدند و به جایی رفتند. یکی از این قبایل که به گفته‌ی مورخین قرتمندترین اون‌ها هم هست قبیله‌ی اوغوزها هستکه به ایران مهارتکردند. اوغوزها اجداد ترک‌هایآسیای صغیر و آذربایجان و عراق و ترکمن‌ها و ترکیه‌ای‌ها هستند. البته ترکان اوغوز هم حدود ۲۴ قبیله بودند.(طبق نوشته‌های جامع‌التواریخ رشیدی)اوغوزها لهجه‌های ترکی آناطولی، آذربایجانی و ترکمنی رو بوجود آوردند که ما در ایران به ترکی آناطولی ترکی استانبولی می‌گیم.

در ایران هم پراکندگی زان ترکی خیلی زیاده از شرق خراسان تا غرب آذربایجان غربی تر داریم. در خراسان ترکی خراسانی داریم که حدود ۱.۵ میلیون ایرانی در شمال استان خراسان به این زبان تکلم می‌کنند. قدیم این زبان رو لهجه‌ی ترکنی وبعد لهجه‌ی آذربایجانی حساب می‌کردند اما امروزه خودش رو به عنوان یک لهجه‌ی مستقل از ترکی به حساب می‌اورند.از مناطق مهم تر نشین در خراسان قوچان، بجنورد،شیروان، درگز، کلات قصبات، نیشابور و اسفراین رو می‌شه به حساب آورد. البته در اطراف قم یا بهتر بگم بین قم و ساوه ما ترکان خلج رو داریم و بعد بایات‌ها رو در همدان و اراک داریم و بعد هم زنجان و اردبیل و آذربایجان شرقی و غربی و البته آستارا و تالش هم به ترکی صحبت می‌کنند. پروفسور دورفر یه چارتی از ترکان ایران داره کهیه شاخش رو در زیر آوردم:

ترکی اوغوز -----+الف. ترکی سلجوقی یک. ترکی سلجوقی غربی ------۱.ترکی عثمانی. دو. ترکی سلجوقی شرقی ------۱.ترکی آذربایجانی ۲. ترکی خراسانی +ب.ترکمنی

البته این همدر حد یک ایده هست. زبان ترکی خودش سه مرحله‌ی تکامل داره و هر کدوم از اون لهجه‌ها یا زبان‌های ترکی هم چندین مرحله‌ی تکامل دارند که دیگه توی وبلاگ نمیشه این همه مطلب رو پوشش داد.اما در نوشته‌ها بعد به خط ترکی و بررسی بیشتر اوغوزها و تفاوت میان زبان ترکی آذربایجانی و ترکمنی و آناطولی می‌پردازیم. امیدورام ازاین به بعد شما نگین که آذربایجانی با رتکی یا ترکی با نرکمنی یا ترکی استانبولی با ترکمنی و .. فرق دارند چرا که این‌ها همه ترکی هستند با لهجه‌های مختلف مانند لهجه‌ی اصفهانی و یزدی فارسی با این تفاوت که این لهجه‌ها هر دوم زبان رسمی یک کشورد شدند و به آن‌ها اشعار و آثار ادبی و ... سروده و نوشته شده. مطلب بعدی درباره‌ی پان‌ترکــیسم و رابطهی اون با نژاد ترک و نژاد آریایی و ... که قراره بگم ترکی در حقیقت دره به یک زبان اشاره می‌کنه نه یک نژاد !!;)

آنچه که خیلی مهم هست اینه که من زبان شناس نیستم و فقط چندتاکتاب و سایت و مجله دراین مورد خوندم پس مطمئنا این نوشته‌هانمی‌تونه سند مناسبی برای استدلال باشه اما در حد اطلاعات عمومی یا ذکر نوشته‌هایی از چندتا دکتر و پروفسور مناسب هست.

فیــلتریــنگ!!

این فیــلتریــنگ دیگه شورش رو در آورده! دو سه روز بود دیگه نمی‌تونستم وارد blogger.com بشم و پست بفرستم حالا هم که کارت رو عوض کردم نمی‌تونم وارد http://www.gazzag.com بشم! اگر کسی بخواد از ۵۰ درصد سایت‌های اینترنت استفاده کنه احتمالا باید ۱۰۰ درصد کارت‌های اینترنت موجود رو بخره و با هر کدوم یکی دو تا سیت رو باز کنه آخرش هم فقط به ۵۰ درصداینترنت دسترسی داره