Navux

2005-05-20

خواب

از ابتدای هفته اغلب شب‌ها ۲تا۳ ساعت خوابیده بودم و صبح‌ها هم در پادگان یکی دو ساعتی می‌خوابیدم، دیشب هم ساعت ۲ تصمیم گرفتم که بخوابم تا جمعه‌ای خوب داشته باشم،ساعت ۲ خوابیدم و ساعت ۸ صبح بیدار شدم، وقتی س کردم که می‌تونم راحت بخوابم و کسی کاری به کارمنداره خوابیدم تا ساعت ۱۴ (۲بعد از ظهر) اما الآن از این۱۲ ساعت خواب پشیمان هستم و می‌گفتم که ای کاش همون ساعت ۸ از خواب بیدار می‌شدم چرا که حال که داد تازه کلی زدحال شد و لااقل ۵ ساعت از روزجمعه‌ی من رو گرفت .... گگاهی فکر می‌کنم ای‌کاش آدم‌ها خواب نداشتند یا روز‌ها بیشتر از ۲۴ ساعت بود تا آدم هر کاری می‌خواست می‌کرد؛ اما بعدش بلافاصله می‌گم خوب اگر این طوری بود که همه موفق بودند، هنر اینه که با روزی ۲۴ ساعت و روزی چند ساعت خواب آدم بتونه به اون هدفش برسه.

لینوکس در جنوب شهر

پنج‌شنبه‌ای رفته بودم پایین شهر توی پاساژی در نازی‌آباد میدن مدائن با سی‌دی‌های Ubuntu Linux، OpenOffice ،Redhat و C++ Compiler Intel برخورد کردم! البته مثل همه جا Fedora Core3 رو نوشته بود Redhat 12 و نسخه‌ي Ubuntu رو هم نوشته بود ۲۰۰۵ یا نسخه‌ی OO.o رو نوشته بود Open Office 2005 که برام خیلی جالب و مسخره بود! اما نکته‌ی جالب این بود که چنین برنامه‌ّایی دیگه از حیطه‌ی بازار رضا یا پایتخت بیرون اومده و وارد فروشگاه‌های محلی شده، نکته‌ی بعد هم به روز بودن پایین شهر رو نشون می‌ده در حالی که هنوز در فروشگاه‌های بالای شهر من توزیع لینوکس یا برنامه‌های لینوکسی رو ندیدم ;) (اگر نمی‌دونید گنو/لینوکس چیه باید بگم یه سیستم عامل هست. برای اطلاعات بیشتر اینجا(انگلیسی) و اینجا (فارسی) بروید)

سوسول

یکی از مذخرف‌ترین واحد‌های سنجش برای شخصیت انسان‌ها «سوسول» بودن هست! ما که نفهمیدیم این سوسول بودن چه معیار داره، وقتی می‌گیم یه چیزی لنده خوب واحد سنجش متر هست، میایم دوتا رو متر می‌کنیم (یعنی با واحد متر اندازه‌گیری می‌کنیم) و هر کدوم متراژ بالاتری داشت به عنوان بلند‌تر معرفی می‌کنیم. اما سوسول ؟! معیاری نسبی هست، ما خودمون رو غیر سوسول می‌دونیم و کمتر از خودمون رو سوسول! خوب این طوری هست که باید گفت تمام آدم‌های دنیا سوسول هستند! حتی فلان قاتل که با چاقو ۱۰ نفر رو تیکه تیکه کرده چون یکی هست که به اون هم بگه سوسول! نکته‌یدیگه اینه که سوسول واژه‌ای هست که بیشتر دست‌مایه‌ی آدم‌های خلاف‌کار هست به همیندلیل میزان سوسولی رابطه‌ی مستقیم داره با میزان خلا‌های شما. اگر تا بهحال دعوای خیبانی نکردید، یا خط و خوطی روی دست و صورت ندارید، یا به احترام دیگران پشت چراغ قرمز می‌ایستید و از خط عابر پیاده عبور ی‌کید، یا نوشابه‌ی خودتون رو بجای هورت کشیدن با نی‌ می‌نوشید مسلما شما آدم سوسولی هستید. شخصا از این کلمه متنفرم چرا که واقعا هر چی فکر می‌کنم هیچ معیاری براش ندارم، یعنی یه چیز کلی بگیم که بر اساس اون بشه گفت فلانی اگر در این معیار باشه سوسول هست و اگر شاملش نشه غیر سوسول. از طرف دیگه مخالف سوسول هم دقیقا چیز خاصی نیست و این به دلیل این هست که سوسول معیاری نداره، بلند مخالفش می‌شه کوتاه اما سوسول؟ می‌شه با دل و جرات؟ می‌شه خلاف‌کار ، می‌شه آدم ستقل؟ می‌شه زرنگ و چالاک؟ می‌شه چی؟!!! در هر حالت بگذریم از این لغت مذخرف بان فارسی که افتاده دهن همه و امیدوارم یه روزی از میون مردم بره .... (که البته یه روز می‌رسه که یگه کسی به مسی نمی‌گه سوسول.!)

2005-05-13

نگهبانی جمعه

مطلب زیر مربوط به حدود دو هفته پیش هست که چهار شنبه و پنج شنبه در پادگان بودم و جمعه هم پست نگهبانی داشتم : « امروز شنبه هست، جمعه رو نگهبان بودم، خیلی بد نبود بیشتر اوقات بیکاری رو خوابیدم و البته چند ساعتی رو در آشپزخونه کارکردم، کار یعنی نظافت! آخر الاف بازی و بیکاری. الآن توی میدون فوتبال جمع شدیم، ازاینجا تهران کاملا معلوم هست، پنج شنبه و چهار شنبه که حسابی باد و بارون بود هوا پاک و خیلی شفاف شده، اما اأان که تهران رو می‌بینم هوا حسابی کثیف هست، اصلا ته تهران معلوم نیست، اما پنج شنبه تا خونّی ما کاملا معلوم بود، گاهی با نگاه کردن به خونه‌ها و برج‌های تهران و بعد نگاه به سیم خاردارهای اطرافم که از پشتشون دارم تهران رو می‌بینم یه جوری می‌شم نمی‌دونم چه حسی هست اما حس ناراحتی نیست! چند روز که پشت سر هم توی پادگان می‌مونم دلم برای ترافیک‌های تهران برای پشت چراغ قرمز موندن برای قدم زدن توی خیابون‌های پر جمعیت و برای یه زندگی مفید تنگ می‌شه، خیلی بده که آدم احساس کنه هیچ کاربردی برای جامعه‌ی خودش نداره!! دارن آمارمون رو می‌گیرن، چقدر لهجه ... گاهی سردرد می‌گیرم .. با هر کی حرف می‌زنی با لهجه‌ای متفاوت حرف می‌زنه کلمات رو از زبون هر کسی یه جور می‌شنوی ... البته یه وقت توهین به لهجه‌ها نشه چرا که خود من هم لهجه‌ی تهرانی دارم! خوب .. لهجه یه چیز نسبی هست یعنی نسبت به زبان خودمون می‌سنجیمش، مثلا زبون من برای یه اصفهانی لهجه هست یعنی مثل اون فارسی حرف نمی‌زنم .... خوب دیگه برپا دادن فعلا وقت نوشتن نداریم.. پیش به سوی ماجراجویی ... درود بر حرکت و لعنت بر ایستایی!!»

2005-05-06

مجله‌ی الکترونیکی
یه مجله‌ی الکترونیکی جدید برای لینوکس به ترکی در اومده که خبرش رو امروز Zeynal بهم داد، آدرسش http://penguence.linux.org.tr هست. بالای سایت هم نوشته " سخن راموش می‌شود و نوشته می‌ماند !'' با به عبارتی "Söz uçar, yazı kalır..."!! نکته‌ی جالب سایتش اینه که چند تا از ایده‌های یه سایت ایرانی مربوط به گنو توش هست! مثلا نکته‌ها و ترفندهای کنارش یا نحوهی چاپ مقالاتش یا فرمت مقالاتش یا لیست پستیش و ... حالا چطور نفوذ کرده من هم نمی‌دونم !! ;)

2005-05-01

اضافه خدمت

خوب بالاخره من هم اضافه خدمتی شدم ;) پنج روز اضافه خدمت برای ترک پست در حین نگهبانی. جاتون خالی چنان خواب شیرینی در ضمن نگهبانی کردم که حتی صدای پا و سرو صدای بچه‌ها وافسر شیفت رو نشنیدم و خوب پنج روز اضافه خدمت نوش جونم ;) هر چند اضافه خدمت حتی یک ساعتش هم درد آور هست چرا که یک ساعت آزادی هم یک ساعت هست و ارزشی داره که هیچ قیمتی رو نمی‌شه براش تعییین کرد. البته جز این اضافه خدمت نگهبان روز جمعه بودم و روز شنبه هم بازداشت در یگان بودم و امروز اومدم خونه. ساعت ۸ می‌رسم خونه و صبح ساعت ۳:۴۵ از خونه می‌زنم بیرون برای رفتن به پادگان، اما همین مرخصی جزئی هم عالمی داره برای خودش.

بحث زیر دیپلمی

یه ارشد زیر دیپلم داریم که سرباز وظیفه هست و تا دوم دبیرستان درس خونده اما با این حال خیلی پسر فهمیده‌ای هست، چند وقت پیش از اختیار حرف می‌زد این که انسان‌ها اختیار دارند و یا از برخورد صحیح و این که نباید کسی به سرباز توهین کنه و می‌گفت شما‌ها آدم هستید نباید بگذارید کسی چیزی جز انسان بهتون بگه، آخه بیشتر درجه‌دارهامون که کادر ارتش هستند از کلماتی مثل بز و گوسفند برای خطاب قرار دادن سربازها استفاده می‌کنند و اگر بخوان خیلی حال بدن یکیشون هست که می‌گه «هو گوشویگ با تو ام!!» ..... (گوشویگ همون سگ لوک خوش شانس هست)! البته یه سوتی هم داد و اون که می‌گفت توی دنیا دو تا چیز هست یکی مثبت یکی منفی، درصورتی که همچین چیزی لااقل از دید ما رزمی کارها غیر منطقی هست. همین دید اشتباه باعث نا امیدی خیلی‌ها می‌شه چون وقتی در وضعیتی قرار می‌گیرند فکر می‌کنند که یا باید وضعشون خوب باشه یا باید بد باشه یا بهترین موقعیت رو دارند یا بدترین یعنی حد میانه‌ای براش قائل نیستند در صورتی که در فلسفه‌ی رزم شرقی هیچ چیزی خالص مثبت یا خالص منفی نیست. شاید علامت یین و یانگ رو دیده باشید که توی پرچم کره‌ هم ازش استفاده شده و گاهی به کونگ‌فو کارها نسبتش می‌دهند، در فلسفه‌ی یین و یانگ هم اومده که اصلا هیچ چیزی نه کاملا سفیده نه کاملا سیاه و در تصویرش هم در منطقه‌ی سیاه نقطه‌ای سفید هست و در منطقه‌ی سفید نقطه‌ای سیاه هست. این یعنی در عالم پستی و نیکی مطلق نیست، خوبی و بدی مطلق نداریم و .... که اگر مطلق اندیش باشید دچار یاس و نا امیدی می‌شوید به همون دلیلی که بالا گفتم یعنی فکر می‌کنید یا در بهترین وضعیت هستید یا بدترین در حالی که اگر وضع شما خوب نیستبه این معنی نیست که وضعتون بده!! یا بلعکس.

مذخرفات روزنامه‌ها

نمی‌دونم عصر ارتباط هفته‌ی قبل رو دیدی یا نه؟ صفحه‌ی ۴۶ درباره‌ی RSS یه مطلبی نوشته و پایینش عکس چندتا از Buttonهای موسوم توی وب رو انداخته بعد نوشته « نمونه کلیدهای طراحی شده با RSS» انگار RSS یه برنامه‌ی طراحی دکمه یا گرافیک سایت هست!!

ادبیات

چند روز پیش یکی از بچه‌های پاسدار در حین پست دادن شعری رو می‌خوند که من هم برای گذاشتن توی ویلاگ نوشتمش، شعریس عامیانه از زبانیک پاسدار با تحصیلات سوم راهنمای اهل خوزستان که البته بین پاسدارهای نیروی هوایی شهرت زیادی داره اما وزن و آهنگ آنچنان نداره!! بمیرد آنکه سربازی بنا کرد تورا از من مرا از تو جدا کرد روز اول خوردم پنیر خالی شدم سرباز نیروی هوایی به خط ردند تراشیدن سرم را لباس ارتشی کردن تنم را چرا مادر مرا بیست ساله کردی در این شهر غریب آواره کردی به صحرا ی‌روم با چند افسر برای خواندن درس مسلسل به صحرا می روم با کوله پشتی به ریا می روم مانند کشتی بمیرد آنکه سربازی بنا کرد تمام دختران را چشم به راه کرد نویسم نامه‌ای بر برگ چایی کلاغ پر می‌برند مادر کجای نویسم نامه‌آی یارم بخواند که برحال دلم حیران بماند اگر از من پرسند رفیقان در چه حالند بگم در پادگان چشم انتظارند نگو قصر فیروزه بگو دروازه‌ی غم نگهبانی زیاد مرخصی کم نگو خدمت بگو سرچشمه‌ی غم که هیچ سربازی ندارد رنگ آدم نویسم نامه‌ای بر برگ چایی ببندم بر پر مرغ هوایی بر مرغک به دست مادرم ده بگو صد داد و بیداد از جدایی بمیرد آنکه سربازی بنا کرد ستم بر ما نکرد بر دختران کرد سر پستم نشستم خوابم آمد نوازش‌های مادر یادم آمد ... باقیش رو دیگه وقت نشد بنویسم یه شعری هست حدود ۴ صفحه! اگر باز هم اون پاسدار رو دیدم باقیش رو می‌نویسم. اما نکته‌ای که وجود داره با کمی توجه در متن شعر تمام حالات سربازان، نقاط ضعف و حساسیت‌ها و ... هست که در شعر وجود داره، حتی محل خدمت سراینده‌یشعر هم مشخصه یا شغلش که پاسداری بوده و با این که یک شعر کوچه بازاری و معمولی هست مضمونی از دنیای سربازی رو با زبان ساده و بی آلایش سرباز بیان می‌کنه. چیز دیگه‌ای که در آینده بیشتر ازش خواهم گفت اینه که متاسفانه مردم یران و به خصوص سرباز جماعت وقتی ناراحت می‌شن این جور شعرهای غمناک رو می‌خونند که اثرش منفی هست به جای این که برنیه چیز شاد و امید وار کنده بخونند و از زندگی لذت ببرند.

نیمه کاره

یکی از کارهایی که خیلی ازش بدم میاد اینه که کتاب یا روزنامه رو می‌خرند و بایگانی می‌کنند تا دیگران بگن عجب کتابخونی هست و عجب آدم اهل مطالعه و .. هستش، تازگی‌ها خودم هم به جمع این آدم‌های مذخرف پیوستم!! روزنامه رو می‌خرم و تا خونه می‌خونم بعد توی خونه یه چند تا ورق می‌زنم و می‌ندازم یه گوشه‌ای بمونه البته نه برای پوز دادن بلکه بری این که وقت نمی‌شه بخونم و خیلی وقت‌ها حسرت می‌خورم که این همه تیتر قشنگ رو چرا نباید بتونم بخونم ؟! پس اگر به روزنامه دسترسی دشتید تا تهش رو بخونید !البته توی پادگان سفارش می‌کنند اگر سیگار می‌کشید حتما تا تهش بکشید چون اون تهش کلی نیکوتین داره که برای سیگاری جماعت خیلی خوش و جالب هست.

دودوست
« دو دوست بودند یکی دیوانه و دیگری عاقل،دیوانه بر اثر عاقل به عقل آمد و عاقل با همنشینیدیوانه، دیوانه شد. حالا بیا بگو کدامیک عاقل بوده و کدامیک دیوانه .»
یالچین قوجا (Yalçin qoca)- از کتاب Hələ ki təmizəm